عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

محکومم به تنها بودن؟؟؟؟؟

نمی تونم  نمی تونم خنده کنم.... 

دلم رو از خوشی ها آکنده کنم .... 

آخه تنهام .... آخه تنهام... 

 

یه آشنا سنگ صبور یه کس می خوام.... 

دیگه دارم خفه می شم نفس می خوام.... 

آخه تنهام .... آخه تنهام... 

 


دلم تنگه .دارم داغون می شم دارم دق می کنممممممممممممممممممممممممممممممممم 

 

رفتیم خونه دوستش.( برای اولین بار) ۴ تا پسر ( دو ستاش ) ۳ تا خانم ( من - مادر و خواهر دوستش ) 

دوستش مریضه قراره با اون یکی برن دارو بخرن. اون یکیم می گه منم میام.  

به من نگاه می کنه؟ ( که یعنی منم برم ؟؟؟) هیچی نمی گم.ولی با نگاهم می گم نه. دوباره نگام می کنه و نمی ره. 

مامان دوستش می گه: اااا اجازشو ندادی بره؟؟؟؟ خب بزار بره بهشون خوش می گذره! 

من : من چیکار دارم بره اگه می خواد 

و اون می ره ...  

بهم اس ام اس می ده معذرت می خوام دیدم جمع زنونه است گفتم برم بهتره. 

جواب نمی دم.... 

بعد از ۲۰ دقیقه میان. میاد کنارم می شینه چند بار صدام می کنه جوابشو نمی دمممم. 

توی ماشین داریم بر می گردیم خونه دستشو می ندازه دور گردنم تا من بهش نزدیک بشم و برم تو بغلش.... 

نمی رم ... 

می گه : نمیای ؟ 

هیچی نمی گم و یه ذره می رم سمتش 

می گه : اصلا نمی خواد بیای برو سر جات 

محلش نمی زارم و می رم سر جام. 

سر کوچه پیاده می شیم می ریم خونه می ریم تو رختخواب و هیچ حرفی نمی زنیم... 

می گم : نمی خوای چیزی بگی؟ 

می گه : نه حرفی ندارم بزنم 

سکوت .... 

می گه : شب بخیر 

می گم : می خوای بخوابی؟ 

 می گه : آره 

با حرص می گم نمی خوای آشتی کنی؟ 

می گه : من قهر نیستم 

می گم : شب بخیر 

ناراحت و عصبیم می دونم که دوباره مثل همیشه این منم که توی بحثا محکوم می شم. سعی می کنم چیزی نگم ولی نمی شههههههههههههه. 

گوشیمو بر می دارم به بهار اس ام اس می دم تا یه ذره آروم شم... 

ولی نمی شم... 

گوشیو خاموش می کنم می رم کنار عسلی که خوابیده نگاش می کنم بوش می کنم... بوسم می کنه. 

گریه می کنم. 

یه خورده حرف می زنیم . 

و بازم من محکوم می شم. 

می گه:طنین کارت اشتباه بود. منو محکوم می کنی به اینکه همیشه کنارت بشینم. 

می گم :ببخشید که کنار خودم تبعیدت کردم. 

می گه : نمی شه که ما همش با هم باشیم باید با دیگرانم باشیم 

می گم : ما که همیشه یا مهمون داریم یا مهمونی هستیم 

می گه : دوست دارم گاهی وقتا وقتتو با دوستات بگذرونی .تو که دوستای خوبی داری 

می گم : ببخشید که اقدر بهت وابسته ام .  

می گم : دوسم داری؟ 

می گه: این چه سئوالیه که می پرسی؟ 

با حرص می گم : جواب بدهههههههههه 

می گه : آره اگه دوست نداشتم که باهات ازدواج نمی کردم. 

خیلی چیزای دیگه می گه و می گم که یادم نیست.

شب بخیر می گیم. 

تو دلم غوغاست .دارم خفه می شم. 

یواش صداش می کنم 

می گه : جانم؟ 

 می گم : حالم خوب نیست می خوام بیام تو بغلت 

آغوش گرمشو باز می کنه و من خودمو توش جا می کنم... 

می زنم زیر گریه گریه گریه و هق هق ... احساس می کنم نمی تونم نفس بکشم. به عمرم اینجوری گریه نکرده بودم. 

پشتمو می ماله تا راحت تر نفس بکشم... 

می گم : ببخشید که انقدر اذیتت می کنم.همش می خوام کنارم باشی.من غیر از تو کسیو ندارم.( یاد تنهایی خودم که میوفتم گریم شدید تر می شه) 

می گه : خب منم غیر از تو کسیو ندارم .دارم؟ 

می گم : آره 

می گه :کی؟ 

می گم؟ حد اقل دو تا برادر داری.... 

.

تفلد

سلام دوستای جیگولی میگولی خودم! Hello

 شنبه :  

تولد دختر خالم بود و قرار بود سورپرایزش کنیم.رفتم خونه و سریع دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم و حاضر شدم.به عسلی می گم خوشگل شدم؟ می گه : چقدر قیافت فرق کرده .جدی شدی!!! من !!!!! یه شلوار پارچه ای پوشیدم و یه دامن لی برداشتم که اونجا عوض کنم.ساعت ۷.۵ با اون یکی دختر خالم فلکه صادقیه قرار داشتیم.انقدر هول هولکی رفتیم که نفهمیدیم چجوری تاکسی گرفتیم.ولی اون نامردا تا ساعت ۸:۱۰ ما رو کاشتن توی خیابون! ۷.۵ بهشون زنگ زدیم می گیم کجایین؟ می گن : ما توی شیرینی فروشی هستیم داریم میایم.بعد که تلفنو قطع کردیم به عسلی می گم : وااااااااااا مومو ( دختر خالم)گفته بود می خوام از بی بی شیرینی بگیرم یعنی اونجان؟!!!!! 

خلاصه یه عالمه غصه خوردیم و آرزو کردیم که کاش ماشین داشتیم.  

ساعت ۸:۴۵ رسیدیم کرج و دیدیم چند تا دیگه از بچه هام دم در وایسادن. با کلی ژانگولر بازی رفتیم بالاArabic Veil.( دختر خالم خونه طبقه بالاییشون بود)وای خدا چقدر خندیدیممممممم.هی بچه ها مسخره بازی در میاوردن و می گفتن هیسسسسسسسسس هیسسسسسسسس اومدددددددد اومددددددددددددد. 

از در که می خواست وارد شه ازینایی که یه عالمه نوارای رنگی توشه و من نمی دونم اسمش چیه!ترکوندیم و یکی از بچه ها گیتار می زد و ما تولدت مبارک می خوندیم.بچم کلی سورپرایز شده بود.فقط می خندید! بعدشم یه عالمه بوس بوسیمون کرد. 

بعدشم یه خورده بچه ها با گیتار رقصیدن تا ضبط جور بشه .منم اصلا تو مود رقص و اینا نبودم چون زیاد با جمعشون آشنا نبودم. 

خلاصهههه شامم دختر خالم ماکارونی و سوسیس بندری درست کرده بود.که طنین بسیار دختر خوفی بود و فقط یه کوشولو سوسیس بندری خالی خورد.خلاصه که بد نبود ولی خیلیم خوش نگذشت. 

شبم ساعت ۲ رسیدیم خونه و مردیم! 

یکشنبه : 

صبح خیلی سختم نبود بلند شم بیام سر کار ولی از ساعت ۱۰ به بعد سر درد شدم تااااااا ۵ بعد از ظهر که رسیدم خونه و یه ذره دراز کشیدم.داشتم هلاک می شدم.اینجام که همه سیگاری داشتم کلافه می شدم. 

حالا فک کن ساعت ۴ شده و تو داری له له می زنی که سریع بری خونه رئیس عزیز تر از جان گیر داده که این نامه رو با فونت نستعلیق واسم پرینت بگیر!!!! حالا نامه چیه؟؟؟؟؟درباره شکایت یکی از کارمندای قبلیش که این حق و حقوقشو نداده!!!! آخه این دیگه نستعلیق نوشتنش چیه؟؟؟ خدا رو شکر بخت با من یار بود و ایستگاه خلوت بود.دومین اتوبوس سوار شدم. 

یه خورده خاله پری دیر کرده بود و من الکی الکی نگران بودم.به عسلی گفتم بی بی چک بخره ولی اون گفت من روم نمی شه. 

سر راهم رفتم داروخانه . ببخشید خانوم بی بی چک دارین؟ خانومه اول یه نگاهی به دستم کرد ببینه حلقه دارم یا نه!!!!  بعدش گفت بله داریم! 

رفتم خونه و اولین کارم همین تست بود که خدارو شکر فقط یه دونه خط اومد. 

بعدشم یه خورده دراز کشیدم. ( شب مهمون داشتیم ولی عسلی گفت تو رسیدی خونه بخواب من میام کارارو می کنم) 

عسلی جونم اومد و کارارو کردHeart Smile و منم بلند شدم حاضر شدم.  

عسلی گفت راستی ف هم میاد .( یکی از دوستامون که سربازه و اومده بود مرخصی) گفتم شامم می مونه؟ گفت هر چی خودمون خوردیم اونم می خوره !!! 

بچه ها اومدن و کلی مسخره بازی در آوردیم .یکی از بچه ها هر دفعه می گه خانوما آقایونو با ترکه می زنن.من تا به عسلی می گفتم مثلا استکانارو ببر تو آشپزخونه اون شروع می کرد مسخره بازی.عسلیم می گفت صبر کنننننننن بزار سر عقدت بشه بیچارت می کنم. کاری می کنم که مهریه خانومت بشه ۱۳.. تا تَرکه!!!!  

بچه ها ساعت ۱۰ رفتن بجز اون دوستمون. منم رفتم تند تند مایه ماکارونی درست کردم با این رشته ها هست که سریع اماده می شه. ( روی بستش نوشته بود نود الیت ولی نمی دونم دقیا اسمش چیه ؟ هم می شه مثل سوپ درستش کرد و هم می شه آبکشش کرد و خورد) عسلیم سالاد درست کرد.شام خوردیم و حرف زدیم و دوستمون ساعت ۱۱.۵ رفت. 

ما هم ۱۲ خوابیدیممم. 

پ ن ۱: من پنجشنبه موهای عسلی رو کوتاه کردم. حالا نمی دونم عسلی خیلی شجاعه یا من!!! 

پ ن ۲ : امشبم خونه یکی دیگه از بچه ها دعوتیم.( به مناسبت اجاره کردن خونه ) 

پ ن ۳ : غزل بانوووووووووو کی گفته ازت دلخورم؟؟؟؟ من دوست دارممممممممممممممم 

 پ ن ۴ : اون همکار سابق به مدیر عاملمون ای میل زده بود و گفته قضیه حق بیمه رو واسش توضیح بدن!!!! ( سیریش) 

پ ن ۵ : دیروز بچه ها همشون گفتن چقدر لاغر شدیییییییی و همه رژیمو ازم گرفتن!

و اما رژیم

صبحانه : 1 لیوان بزرگ آبمیوه( ترجیحا تازه باشه) 

چاشت ( فاصله بین صبحانه و ناهار ) : یک عدد میوه یا سبزیجات تازه مثل هویج یا کرفس 

ناهار : یک فنجان سوپ + یک لیوان ماست کم چرب + یک عدد میوه یا سالاد سبزیجات ( سالاد سبزیجاتش دلخواهه هر چی خواستین با هم قاطی کنین بخورین!) 

عصرانه : یک لیوان بزرگ آبمیوه 

شام : یک فنجان سوپ + سبزیجات پخته 

 

طرز تهیه سوپ :  

هویج رنده شده یک فنجان - کرفس خورد شده یک فنجان - اسفناج خورد شده یک فنجان - آب گوشت نصف فنجان - آب گوجه یک فنجان - سه فنجان آب - عسل مقداری - نمک مقداری 

 

بعضی از سبزیجات پخته : 

کدو رو آب پز می کنیم و با چاشنی ماست و سبزیجات معطر میل می کنیم! 

سیب زمینی رو آب پز می کنیم و با گوجه آب پز و مقداری نمک و فلفل و آب لیمو ترش می خوریم . 

ماست و اسفناج 

نخود سبز پخته 

 

توضیحات : میوه های انتخابی می تونه سیب - هویج - انار - هنوانه - خربزه - هلو - زرد آلو - خیار - گوجه ... باشه ( توی این رژیم از موز نباید استفاده کنیم) 

توضیحات 2 : من برای آبمیوه سیب و هویجو با هم مخلوط می کردم و یه قطره هم آبلیمو توش می ریختم خیلیییی خوشمزه می شد. 

توضیحات 3 : چای کمرنگ هر چقدر بخوایم می تونیم بخوریم ولی به هیچ وجه از قند نباید استفاده کنیم .اگه دوست دارین شیرین باشه با مقدار کمی عسل شیرینش کنین. 

تو ضیحات 4 : قهوه و نسکافه ممنوع 

توضیحات 5 : شیرینیجات و مواد روغنی ( حتی روغن زیتون توی سالاد) اکیدا ممنوع!