عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

من چه سبزم امروز

سلام سلام آی دوست جوناااااا  Flower

چطورین جیگرا؟ حسابی دلم واستون تنگیده بودددددددددددددد.یه عالمههههههههههههههه.  

¤ آخ که این روز شنبه چه ضد حالیههههههه.ازش متنفرمممم.اَه اَه اَه.آخه اول هفته ام شد روز؟ بعد از دو روز تعطیلی باید خوابالو خوابالو بلند شی بیای سر ِ کار! حالا اگه این دو روز تعطیلی بشه ۴ روز که دیگه واویلاست! ماماااااااااااان من تعطیلی می خواممممم. 

 

 

¤ قرار بود دوشنبه شب حرکت کنیم به سمت اراک.بعد از ظهر رفتم خونه و ساکمو بستم.نمی دونم چه مرگم بود؟ عصبی و ناراحت بودم.بابا زنگ زد و گفت ما میایم خونه میم اینا ( دختر خالم )شمام بیاین اونجا ماشینتونو بزارین توی پارکینگ اونا و با ماشین ما بریم. بماند که در آخرین لحظات ما وسوسه شده بودیم که با ماشین خودمون بریم و بابا رایمونو زد.ما هم قبول کردیم.زنگ زدم به عسلی و اونم گفت برو استراحت کن تا من بیام.منم تلفنو کشیدم و موبایلمم سایلنت کردم و دراز کشیدم روی تخت تا عسلی اومد.ساکشو بستو و راه افتادیم.رفتیم خونه دختر خالم مامانینا هنوز نیومده بودن.نیم ساعت طول کشید تا مامانینا رسیدن و سریع راه افتادیم.توی ماشین بابا من و عسلی بودیم با مامان و خواهرم.توی ماشین میم اینام که میم و شوهرش با مامانش و خواهرش ( که می شن خاله و دختر خالم ).حالا ماشین اونا ۴۰۵ و ماشین ما پیکان! بابا جانم فرمودن که از ۹۰ تا بیشتر نمی ریم چون واسه ماشین ضرر داره! و من و عسلی مطمئن شدیم که وقتی به مقصد برسیم شین ( شوهر دختر خالم ) تبدیل به کف شده! خلاصه چون جاده ق م شلوغ بود از جاده سا وه رفتیم و خیلی جاده خوب و خلوتی بود.فقط بدیش این بود که یه عالمههههههه عوارضی داشت.( حداقل ۴ تا عوارضی!) ساعت ۱ رسیدیم خونه خاله بابام و حالا تازه نشستیم به چای خوردن و حرف زدن و ... . ساعت ۳.۵ خوابیدیم! من و عسلی و دختر خالم و شوهرش با اون یکی ختر خالم توی پذیرایی خوابیدیم و بقیه ام هر کسی یه وری! خوابید.

 

¤ سه شنبه صبح ساعت ۱۰.۵ با سر و صدای بقیه بیدار شدیم و صبحانه خوردیم.و نشستیم پای فیلم دیدن وا کن ش پ ن جم .فیلم قشنگی بود.دوست داشتم.بماند که وسطش یه بار رفتیم ناهار خوردیم و دوباره نشستیم سرش و آخراشم کچلمون کردن انقدر که گفتن پاشین پاشین می خوایم بریم بیرون.یعنی با خون دل ما این فیلمو دیدیم! بعد از فیلم حاضر شدیم و رفتیم یه جا به اسم سر اب عب اس آب اد.( یه جاییه که آب فوق العاده خوبی داره.قبلا کاملا بکر بود ولی الان ساختنش و حالت گردشگاه پیدا کرده.شوهر دختر خالمم که هی می گفت سر آسیاب! دختر خالم می گفت بابا جانننن سر آسیاب توی کرجه این سر اب عب ا س آباده ... ) حالا سرددددددد.یه خورده نشستیم و نون پنیر سبزی خوردیم که خیلی چسبید.همه رفته بودن بالا و من یه خورده با پسر خالم ( همون که مثل داداشم می مونه ) صحبت کردم و گفت که پنج شنبه قرار برن کا شان ( این پسر خالم یه دختری رو دوست داره و پنج شنبه قرار بود برن تا خانواده ها همو ببینن ) انقدر خوشحال شدم که هونجا یه بوس گنده از لپش کردم! ( الهی قربون عسلی نازم بشم که انقدر با جنبه و نانازه ) بعد از اونجا رفتیم ش ا ز ن د . ( جائیکه پدر بزرگ بابام زندگی می کرده و مامان بزرگم و خاله های بابام و ... اونجا زندگی می کردن ).خونه پدر بزرگ بابامو که یه نفر خریده و کوبیده دیگه همه کلی احساسات از خودشون در کردن و ... رفتیم خونه و بچه ها پیشنهاد دادن بازی کنیم.همگی دو گروه شدیم و پانتومیم بازی کردیم.وای چقدر خندیدیم خدااااااااااا.انقدر که مسخره بازی در آوردیم.یکی از چیزایی که ما انتخاب کرده بودیم و عسلی باید بازی می کرد حاچ زنبور عسل بود.واییییییی خیلی باحال بود.وقتی می خواست ادای زنبورو در آره ما دیگه روده بر شده بودیم از خنده. بعدشم نشستیم فیلم ق ار چ سم ی رو دیدیم .که اصلا خوشمون نیومد و وسطاش قطعش کردیم. و در این لحظه بود که متوجه شدیم بابا جان توی پذیرایی خوابیده و بدلیل اینکه بسیار خرُ پُف می کنه.هیچکس حاضر نشد بره توی پذیرایی !و تصمیم گرفتیم ۶ نفری توی اتاق بخوابیم! و بعد از یک ساعت عسلی و پسر خاله جان نشستند پای ماشین بازی و دختر خاله ها رو فراری دادن و من موندم و یه عالمه جا!

 

 یه چیزیو میان پرده بگم : 

¤پسر خالم  یه کلیپ توی موبایلش داشت که کاندیدای نمایندگی م ج ل س  بوشهر داشت واسه خودش ! تبلیغات می کرد که رای جمع کنه.بعد می خوند : بالا بالا مردم جواب می دادن بالا! - دستا بالا! ـ دستا بالا ! کی بهتره ؟ - مثلا مردم می گفتم اح مد ( اسم نماینده رو می گفتن)  کی سر تره ؟ - اح مد .... وایییییی اصلا سوژه ای بود واسه خودشااااااا.بعد این دیگه شده بود سوژه خنده ما تا یه چیزی می شد می گفتیم بالا بالا دستا بالا . کی بهتره ؟  طنیننننن (مثلا اگه سوژه من بودم) و ... 

 

¤ یه بازی دختر خاله هام بلد بودن به اسم م ا ف ی ا. توی این بازی به تعداد همه کاغذ می نویسیم بعد هر نفر یه دونه کاغذ بر می داره.بسته به تعداد افراد.یه تعداد م ا ف ی ا داریم و یه تعداد پ ل ی س.وای م ا ف ی ا هم باید خودشونو پ ل ی س جا بزنن و در آخر یا پ ل ی س ا برنده می شن یا م ا ف ی ا .اینم خیلی بازیه جالبی بود.  

 

¤ چهارشنبه خاله پری عزیز تشریف آورده بودن و من حالم خیلی بد بود. مامانینا می خواستن برن سر خاک مامان بزرگ بابام .ولی ما نرفتیم. پسر خالم همه رو ماساژ داد توپپپپپپپ.یعنی انقدر باحال بود که قشنگ تمام ستون فقراتم تق تق می کرد. بیچاره خودش خیس عرق شده بود!بعد اومده به من می گه چته؟ حالت چرا خوب نیست؟! ( عسلیییی از دست تووو.عسلیم برگشته می گه کمرش درد می کنه! خلاصه که همه فهمیدن بنده پ ر ی و د م ! ) بعد از یه ماساژ حسابی رفتم دوش گرفتم و بعدم یه بروفن انداختم بالا و یه خورده بهتر شدم. فیلم مع اد له رو دیدیم که خیلی چرند بود. بعدش نشستیم م ا ف ی ا بازی کردیم که خیلی حال داد.بعدازظهرم  گفتیم بریم با ماشین یه چرخی بزنیم. سوار ماشین شدیم ( بابا نیومد و قرار شد عسلی رانندگی کنه)من نشسته بودم جلو که یهو دیدم پسر خالمم می خواد با ما بیاد و چون اون راهو بلد بودو می خواست راهنمایی کنه پیاده شدم که برم عقب و اون بیاد جلو.دیوانه همچین هلم داد که نه تو برو عقب ! که ساق پام کشیده شد به در ماشین و وحشتناک درد گرفت و شب که اومدم خونه دیدم ووووی به طرز فجیعی کبود شده! خلاصه کلیم توی شهر چرخ زدیم و برگشتیم خونه. 

 

¤ پنج شنبه صبح صبحانه رو که خوردیم.کم کم حاضر شدیم و خداحافظی کردیم و رفتیم خونه دایی .بابا هم از صبح رفته بود واسه معا ینه فن ی ( مرکز معای نه فن ی ار ا ک خلوت بود و تصمیم گرفت بره کارشو انجام بده ) رفتیم خونه دایی و دوباره بازی .قرار بود پنج شنبه بعد از ظهر برگردیم تهران ولی بابا اومد و گفت که به ماشین ایراد گرفتن و چون نصف کاراش انجام شده باید بقیه اشم همینجا انجام بدم و مجبور ! شدیم بمونیم.( نه که ما خیلی بدمون میومد واسه همون! ) مامانینا می خواستن برن بیرون و منم گفتم واسم قره قوروت بخرن ( قره قوروتای ا ر ا ک معروفه ) با فتیر ( که سوغاتیه مخصوص ا  ر ا که ) ما هم دوباره نشستیم به بازی .از پا سور گرفته تاااااااا م ا ف ی ا.خیلی خوش گذشت.خیلییییییییی.شبم کلی با دختر خاله هام حرفیدیم و ساعت ۲ خوابیدیم. 

 

¤ جمعه صبح بازم ساعت ۱۰ بلند شدیم و صبحانه خوردیم و کم کمک حاضر شدیم و ساعت ۱۲ راه افتادیم سمت تهران.واسه ناهارم رفتیم مجتمع مه تا ب که نزدیکه ق م هست.و در نهایت ساعت ۵ رسیدیم تهران.مامانینا مارو بردن خونه دختر خالم ماشینمونو برداشتیم و رفتیم خونهههههه.آخ که چقدر دلمون واسه خونه تنگ شده بود.و چون ما خیلی مستاجرای خوبی هستیم ( خب نزدیک تمدید قرار داد شدیم دیگه ! ) واسه صاحبخونه مون فتیر بردم .بعدشم شام برای اولین بار در زندگی مشترکمون آش درست کردم .اونم از نوع ترخنه دوغ! ( ترخنه دوغم از سوغاتیای ا ر ا که.گندمو توی دوغ می پزن خیلی خیلی خوشمزه است) آش ترخنه دوغ شامل نخود و لوبیا و سبزی آش و ترخنه دوغ می شه. خیلی آش خوشمزه ایه.عسلیم خیلی خوشش اومد.بهدشم لا لاا. 

 

¤ امروز مثل خ ر کار داشتم! خیلی سرم شلوغ بود. صبح نصفشو نوشتم ولی بعدش انقدر سرم شلوغ شد که نتونستم تکمیلش کنم.رئیس گ ا وم تا از راه رسیده می گه: شما دیگه تا عید نمی تونی مرخصی بگیری.چند روز مرخصی گرفتی! منم خیلیییییییی عصبانی شدم و برگشتم گفتم من فقط یک روز مرخصی گرفتم بقیه روزاش تعطیل بوده.اونم دیگه خ ف ه شد. 

 

¤ عسلی عاشقتممممممممم.تو خیلی خوبییییییییییی.جوجههه کوشولوووووووووی منننننننننن.میسی که انقدر سریع با همه مچ می شی و انقدر جیگملی. 

 

¤ این دیوانه ها توی راهم دست از این بالا بالا بر نمی داشتن.تا از کنار هم رد می شدیم.ادا اصول بود که واسه هم در میاوردیم و بالا بالا ...

نظرات 31 + ارسال نظر
نیلوفر شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 14:56 http://www.niloufar700.persianblog.ir

سلام طنین جونم
چقده بهتون خوش گذشته منم دلم خواست. طنین درست تموم شد؟؟ امتحان نداری؟؟؟ من این ۳-۴ روز همش پای درسا بودم

نه گلم هنوز تموم نشده درسم.امتحانام دیر تر شروع می شه

فائزه شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 14:58

سلام طنین جونی
خوشبحالت که مسافرت رفتی
ما همش تو خونه بودیم همش از خونه مامانم به خونه مادرشوهرم بقیه اش هم که مریض بودم
خدا رو شکر که بهت خوش گذشته

نیلوفر شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:07

انقد همه گفتن نوبت شماست بچه دار شین که باورم شده. میترسم برم یه کاری بکنم

بهار شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:18

حالااااا...
بالا بالا بالا...
کی بهتره؟
طنین...
کی سر تره؟
طنین....
کی طنین و دوست داره؟؟
بهار

بهار شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:36




مثل لیمو تلخ و شیرین شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:55

طنین اسم اصلیته؟

نهههه جیگر

مثل لیمو تلخ وشیرین شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:57


حالااااا...
بالا بالا بالا...
کی بهتره؟
عسلیییییییی...
کی سر تره؟
عسلییییییییییی....
کی عسلی و دوست داره؟؟

همه!!!!!!!!!!!

مثل لیمو تلخ وشیرین شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:57

شوخی کردمممممممممممممم

دخملی شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 16:12

حالا خانم خانما میای کامنت نمیزاری
مگه دستم بهت نرسه

خدا رو شکر که بهت خوش گذشته به منم بر خلاف هر سال خو ش گذشت
چون خودمو با همسری و شرایط وفق دادم و غر نزدم
یعنی کم زدم

گیتی شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 17:52 http://giiitiiii.blogfa.com/

سلام جیگملم. خوفی؟؟؟ می بینم که از همه بهتری تو سرتری عسیسم خوشحالم که این همه بهت خوش گذشته . منم دلم یه مسافرت حسابی خواسته. حالا تا بعد از امتحانای شاهین

هلیا یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:34

بابا این که خوبه قدر رئیستو بدون من ۱ ماه مرخصی طلب دارم یه روز هم نرفتم تا عید هم حق مرخصی ندارم

خاله ریزه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:40

به به طنین بانو.. حسابی خستگی امتحانا رو در وکردی ها

عسل یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:43

پس حسابی این چند روزه با دختر خاله ها حال کردی. افرین. چه بازیهای بلدی. من حتی پاسور هم بلد نیستم
اش ترخینه دوغ باید ترش باشه؟ نه؟ من که عاشق چیزای ترشم ولی این اشو تا حالا نخوردم

فائزه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:49

طنین بیا داشتم میمردم

غزل یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 http://www.ghazal777.blogfa.com

خب منم فتیر میخوام منم دورانه دانشجوییییییی اراک بودم از اون اش هم خوردم صاحبخونمون درست میکرد خیلی خوشمزست

قاصدک یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 http://ghaasedakam.blogfa.com/

طنین جون خوش به حالت چه این چند روز حسابی خوش گذشته بهت ها
من بدبخت همش پای کتاب و جزوه بودم اخرش هم امتحانمو خیلی خوب ندادم
فردا هم زبان دارم

گ یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:35

فقط پرشین این امکان رو داره . قبل از اینکه ثبت مطلب رو بزنی / یه گزینه هست که نوشته خصوصی کردم یادداشت اگه انتخاب بشه نوشته ها خصوصی میشه .

الی یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:15

طنین جونم بهت پیشنهاد دوتا فیلم میکنم که مطمئنم که خوشت میاد و کلی مسحورت میکنه یک سریال لاست که مطنم اسمشو شنیدی شایدم دیدی و یکی هم فرار از زندان که از لاست هم قشنگتره یغنی از قشنگی دیوانه کننده است حتما ببین تا چند ماهتو می سازه و هر شب به امید اینکه فیلم ببینی کلی ذوق داری

مریم یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 http://saghf.blogsky.com

مرسی عزیزم که بهم سر زدی گلم
الهی شکر که تعطیلات بهت خوش گذشته عزیزم
من از عمق نوشته هات سادگی و یه رنگی می خونم طنین جون خدا ان شا الله تو زندگیت کمکت کنه
مریم

فهیمه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:58

طنین چقدر نوشتی... خسته شدم ...
معلومه حسابی خوش گذشته ... منم دوست دارم یه بار برم اراک...
این بازی جدید رو به ما هم یاد بده... دوست می داریم یاد بگیریم...
عکس چرا نذاشتی... اینهمه جا رفتی خوب یه چندتا عکس هم می انداختی...

نانازی یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 http://www.nabat.blogfa.com

وای چه تعطیلات با حالی. منمهمش دوست داشتم بازی کنم ولی کسی نبود که همبازی شیم.
بالا بالا کی بهتره نانازی کی سرتره نانازی

خانوم گلی یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:30 http://bo0os-bo0os.blogfa.com

سلام طنین جونم خوشحالم که زود برگشتی ایشالا که همه ی روزات همینقد شیرین باشه
بالا دستا بالا دستا بالا کی بهتره؟ طنین کی سرتره طنین
میشه درباره ی بازیه مافیا بیشتر توضیح بدی؟طنین چطوری عسکارو تو یه صفحه ی جدا میزاری؟
اصن نینیمون قابل شمارو نداره میتونی بیای قبل اینکه آقاییمو بر بزنه ببریش
عزیزم شاد باشین

خانوم گلی یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 15:44

سوالمو بد پرسیدم آیا؟ببخشید طنین جونممنظورم اینه که وقتی عکساتو میخوای بزاری میزاریش تو یه صفحه ی جدا دیگهچطوری میزاریش؟
اصن بلد نیستم توضیح بدم نه؟

خاله ریزه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 17:46

[ بدون نام ] یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 21:58

میگم من فکر میکنم واسه قالب تو یه قالب شاد و پر انرژی میخواد
نه این سیاهه که بعدش قهوای میشه
البته مال من همون سیاه میومنه و به خفت اپتو میخونم
این قالبو ببین
http://yekocholoo.blogsky.com/
ولی اینم یه جوری
کاش اون قالب مداد رنگیه رست میشد میزاشتی

بهار دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:34

باز هم سلام بر جیگیلی جیگیلی ه خودمممممممممممم
دلم برات شده انقد . دیدی چقد؟؟؟ قده یه .

[ بدون نام ] دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:50

طنین بانو چه کرده...همه رو دیوونه کرده... بابا قالف گشنگ. حالا بالا بالا بالا بالا ...قالب کی بهتره؟ طنین... قالب کی سرتره ؟ طنین...

گیتی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 http://giiitiiii.blogfa.com/

طنین بانو چه کرده...همه رو دیوونه کرده... بابا قالف گشنگ. حالا بالا بالا بالا بالا ...قالب کی بهتره؟ طنین... قالب کی سرتره ؟ طنین... (باز یادم رفت من خنگول)

راحله دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:27

بابا طنین قدم رنجه کنین یه سری به من بزنین

من حس می کنم خیلی پرو روم که تو هی نمیای به من سر بزنی

من میام دارغ دارغ به تو سر می زنم

حداقل منو جلوی وبلاگم روسفید کن

ابروم به کل رفته دخمل

قالب نو مبارک

نیلوفر دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 http://www.niloufar700.persianblog.ir

قالب مبارک هر وقت قالب عوض میکنی یاد اون روز میافتم به من گفتی چقد قالب عوض میکنی خنده ام میگیره اما این بهتر از اون قبلیه خیلی زود لود میشه.

حالا بالا بالا بالا ادامه ندم

سارا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 http://mehretaban.blogfa.com

وااااااااای قربون سبزیت برم طنین جونم.
بالا بالا کی بلاس؟؟؟
رییس طنین جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد