عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

نمره ها مون / عسلی ناناز منننننن

ووووی می بینم که ماه مهررررررر تشریفشو آورده .اه اه اه چه بوی بدیم می ده.من که اصلا دوسش ندارم! 

احوال شما چطوره ؟ خوفین؟ این چند روزه یه عالمه اتفاق افتاده.  

شنبه: 

صبح که اومدم شرکت و دیدم که به به هر دم ازین باغ بری می رسد... آب قطع بود! تا ظهر صبر نمودیم ولی بعدش چی؟ داشتم می مردم از دس*تشویی ! خلاصه بالاخره با پا در میونی یکی از همکارا آب وصل شد! و بنده هم مثل جت پریدم توی دستشویی! 

عسلی کلیدشو توی کیف من جا گذاشته بود.ظهر اومد کلیدو ازم گرفت.مدتی بود که ما می خواستیم یه حساب سپرده باز کنیم که هی جور نمی شد.شنبه عسلی رفته بود باز کنه ولی از اونجایی که نه کارت ملی داره و نه شناسنامه! ( شناسنامه شو مامانینا بردن مش*هد که کارت ملی رو باهاش بگیرن) واسه همین قبول نکرده بودن.عسلی بهم گفت بانک اقتصاد*نوین تا ۴.۵ بازه.من می رم خونه مدارکتو میارم با هم بریم حساب باز کنیم. ساعت ۴ از شرکت راه افتادم و رفتم بانک شماره گرفتم . ( ۹۰۰ تومن دست من بود قرار بود عسلیم ۱۰۰ بیاره) نوبتم شد ولی عسلی هنوز نیومده بود.خلاصه رفتم فرم رو پر کردم و کاراشو کردم تا عسلی اومد بالاخره ما موفق شدیم یه حساب سپرده ۶ ماهه باز کنیم .سودش ۱۷.۲۵ ٪ از همه بانکا بیشتره. خلاصه حسابو که باز کردیم .رفتیم ولی * عصر ( بازم چند وقتیه که ما می خوایم دو تا تی شرت شبیه هم بخریم.شنبه دیدیم کاری نداریم گفتیم بریم ببینیم چیزی پیدا می کنیم یا نه) حالا جیبامونم خالی خالی شده بود و کل پولی که داشتیم ۲۰ تومن بود. رفتیم توی یه مغازه که توی خود میدونه و همه لباساش اسپرته و مارکدار.از دو تا تی شرت خوشمون اومد که دخترونش ۱۲ بود و پسرونش ۱۶ ! دیدیم پول نداریم با زبون خوش از مغازه اومدیم بیرون و رفتیم خونه.  

توی خونه سر یه چیزی یه دعوای کوشولو کردیم و عسلی رفت روی تخت که بخوابه .هر چی من معذرت خواهی کردم فایده نداشت.پس منم خوابیدم! ولی خوابم نبرد. از خواب که بیدار شدیم نسکافه خوردیم و بعدش آشتی آشتی شدیم .عسلی گفت بزار زنگ بزنم به استاد ببینم نمره ها اومده یا نه. واییی زنگ زد به استادددد نمره هاشو گرفت بعدشم نمره های من.... نوشته بود روی کاغذ دیدم : از ۵ تا درس یکیشو شدم D  یکی دیگه C  یکیشم هنوز نمرش نیومده و دو تای دیگه هم F !!!!!!! اعصابم خورد شد . دقیقا درسای مهم این ترمو F  شدم! حالا یکیش مباحث * جاری بود که خب یه جورایی حدس می زدم بیوفتم ولی اون یکی مدیریت* مالی بود .که امتحانش فوق العاده راحت بود و کلی ذوق کرده بودم که انقدر امتحان راحتی داشت! خیلی اعصابم خورد شد.شماره تلفن استادشو از یکی از بچه ها گرفتمو زنگ زدم بهش. 

طنین : سلام خانوم ... خوب هستین ؟ من ب هستم داشنجوی درس مدیریت  

استاد : بفرمایین 

طنین: والا من نمره هامو گرفتم نمرم خیلی بد شده اصلا فکر نمی کردم اینجوری بشه نمرم 

استاد :‌شما تکلیفاتو دادی؟ 

طنین : نه 

استاد : کوئیزاتو دادی؟ 

طنین : نه . ولی امتحانامو خیلی خوب دادمممم 

استاد : تکلیف و کوئیز 40 نمره داشته .امتحانتم که خوب داده باشی بازم فایده نداره 

طنین : خب حالا بالاخره من تازه ازدواج کردم کارم می کنم و ... 

استاد : من ترم 5 بودم بچم به دنیا اومد!!!! 

طنین:باشه مرسی خدافظ 

استاد : همچنان داشت حرف می زد! 

طنین : گوشی رو قطع کردم! 

داشتم منفجر می شدم از بغض و عصبانیت.پریدم تو بغل عسلی و زاااااااار زدماااا بعبارتی عرررر زدم!!!!!  الهی بمیرم عسلی انقدر ناراحت شده بود. هی دلداریم می داد می گفت فدای سر ت و.... خلاصه خیلی ناراحت بودم.بعدش عسلی گفت بیا wedding crashers  ببینیم تا حالت بهتر شه. 

فیلم دیدیم و کلی خندیدیم .  هی به استاد فحش دادم و عقده هامو خالی کردم!بعدشم با عسلی غذا درست کردیم و لالا 

یک شنبه : 

از آنجاییکه ما یعنی خانواده عسلیان ! از دنیا بی خیر بودیم و ساعتهای کوچکمان را برای درمان بیماران خاص عقب نکشیده بودیم! یک ساعت زود رفتم سر کاررررررررررررررر. 

ماماااااااااااان.خوبه حالا آبدارچیمون بود درو واسم باز کرد.سریع زنگ زدم به عسلی که اون زود نره سر کار.اونم کلی قربون صدقم رفت .  

عسلی می گفت اون تی شرتا رو نخریم گرونه ولی من خیلی دلم می خواست بخریم به عسلی می گم: یعنی واسه ششمین ماهگردمون هیچی نمی خوای واسم بخری؟ می گه: تی شرت؟! می خندم. می گه : شیطوووووون.Heart Smileداشتم می رفتم خونه به عسلی اس ام اس دادم : نغمه خره گاو منه سوارش می شم راه می بره تا دم ایستگاه می بره!!!!!  ( نغمه اسم همون استاده است )مرده بود از خنده.فکر کرده بود از خودم نوشتم! ولی ما این شعر رو خیلی قبلا می خوندیم.شما نمی خوندین؟؟؟؟!!!!بعدش بهم زنگ زدو گفت برو اون تی شرتارو بخر ولی من سر کوچمون بودم.گفتم تو برو بخرررررررر ولی اونم تنبلیش اومد و فعلا نخریدیم!

بعدشم فیلم I ROBAT دیدیم.وسطاش بود که رفتیم حموم و حاضر شدیم و رفتیم خونه دوستامون.تا 10.5 اونجا بودیم.بعدم اومدیم خونه  توی راه عسلی جان به دوستامون می گه بیاین خونمون باهم فیلم ببینیم . من در حال تعجب فراوان : عسلییییییی خونمون داغونه هااااا.و دوستامونم گفتن مرسی ما بعدا میایم!!رفتیم دامه فیلمو ببینیم که من وسطاش خوابم برد ولی عسلی تا آخرش دید ( خوبه حالا قبلا دیده بودا)  

 

دو شنبه : 

ساعت 10.5 از خواب بیدار شدیمممم. Nightبعدش صبحانه خوردیم ( فکر کنم از اول ازدواجمون 5 یا 6 بار این اتفاق افتاده باشه ) بعدش افتادیم به جون خونه.خونمون به طرز فجیعی کثیف و داغون بود.همه کمدو ریختیم بیرون کتابامونو جمع کردیم .یه عالمهه آَشغال ریختیم بیروووووون.خلاصههه تا ساعت 3 داشتیم فقط اتاق خوابو تمیز می کردیم.بعدش رفتم ناگت مرغ با یه دونه همبرگر با سیب زمینی سرخ کردم و خوردیم. (عسلی کلی ازم تعریف کرد که چقدر خوشمزه شده!!!) سر ناهار عسلی می گه طنین بیا اسم بچه پیدا کنیم! اسم دختر گفتم بهاااار عسلی گفت نه اونکه اسم دوست جونته نمی شه دیگه! خلاصه اسم دختر پیدا نکردیم ولی پسر قرار شد بزاریم مشکاة ( قشنگه نه؟) .بعدم رفتیم یه چرت کوشولو زدیم و با زنگ تلفن بیدار شدیم. دوباره رفتیم سر مرتب کردن .مگه تموم می شد؟ هر چی جمع می کردیمممم.اتاق خواب یه خورده شکل گرفت .بعد عسلی گفت واسه شب و فردا ظهر من واست پیتزا می پزمممم.منم از خدا خواسته.

عسلی رفت مواد پیتزا بخره منم یه خورده دیگه خونه تمیز کردم.عسلی رفته بود خمیر پیتزا و سوسیس هات داگ( ممممم) و قارچ و پنیر پیتزا خریده بود .به من گفت تو اصلا هیچ کاری نکن همه کاراش با من.منم نشستم پای تلویزیون ولی مگه می تونستم آروم بشینم ؟ هی یه اظهار نظری می فرمودم! عسلی اول اینجوری کنی بهتر نیست؟! آخرش دیگه عسلی دعوام کردو منم دیگه ساکت شدم! واااای چه پیتزایی شده بود.باورتون نمی شه مممم خیلی عالی شده بود جدی می گم.کلی عسلیمو بوس بوسی کردم.فداش بشم الهیییییییییییی.خدارو شکر می کنم که انقدر شوهرم جوجواٍ !  

خدایا شکرت  

پ ن : عسلی می گه اون موقع که با استاد حرف زدی و بعدش اومدی تو بغلم قلبم شرحه شرحه شد! استاده خررررررر.