عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

تولد...

سلام دوستای خوبم 

خیلی مردد بودم بنویسم یا نه.... ولی نمی خوام شما مهربونارو منتظر نگه دارم پس می نویسم: 

* بعد از گشت و گذار فراوان بالاخره موفق شدم یه لباس واسه دامنم پیدا کنم.( عسلی گفت بلوز قرمزه رو زیاد دوست نداره ) یه بلوز قهوه ای که بافتنیه خیلی نازکه و یقه هفت داره که از پشت و جلو بازه.( زیرش باید تاپ بپوشی) خیلی خوشگله من خیلی دوسش دارم.( عسلی اولش زیاد خوشش نیومده بود ولی دیشب گفت خیلی خوشگله) 

 

*دیروز ساعت ۱ مرخصی گرفتم و رفتم خونه. 

 

* خدا رو شکر خدا رو شکر که عسلی فهمید و نمی خواستم سورپرایزش کنم و الا ... می شد به روح و روانم! ( تا ساعت ۹ فقط مامان بابا و خواهرم بودن و خانم و آقای الف ! ) دختر خاله هام ساعت ۹.۵ اومدن و ۳ تا از دوستامم ساعت ۱۰.۵!!!!!!!!!!!! 

 

* کادوهای عسلی یه کیف پول بود ( من به دوستش گفته بودم واسش بخره چون لازم داشت) با یه بلوز ( من زیاد خوشم نیومد) یه روان نویس و یه ادکلن.کادوهایی که خیلی واسمون خوشایند بود ۳۰ تومن پولی بود که مامانینا دادن و ۵۰ تومنی که سر کار به عسلی داده بودن( این آخری دیگه خیلی خوشایند بود چون اصلا فکرشم نمی کردیم) 

 

* جشن بد نبود دو تا از دوستامون ظهر زنگ زدن که نمیان ( همسایه خانوم الف هستن) چون کاری واسشون پیش اومده ولی شب خانوم الف گفت خونه بودن! 

 

 

* یه عالمه غذا و کیک اضافه اومد چون ۵ نفر نیومدن نصفشو دادم مامان برد نصفشم گذاشتم توی یخچال. 

 

* خیلی توی جشن حالم گرفته بود چون اصلا اونجوری که دلم می خواست نشد ولی عسلی هی دلداریم می داد. 

 

* عسلی عاشقتم.  

 

* مخاطب خاص داره : خیلی ازتون دلخورم خیلی..... 

 

*گفتم روی کیک بنویسه :      HAPPY BIRTHDAY BUJI با  >:D< 

 

 *  شرمنده اصلا حوصله گذاشتن شکلکو ندارم.

2 روز ...

سلام مهربونا 

 

حالتون چطوره ؟  

 

 

* اینجانب طنین بانو پنج شنبه که رفته بودم خونه مامانم اینا! خودم را وزن نمودم و ۳ کیلو لاغر شده ام . یوهووووووووووووووووووووووووووو .(یعنی الان ۵۵ کیلوام ) 

 

* بچه ها کمکم کنین.من یه بلوز قرمز تریکو خریدم.از همونایی که بلنده و خیلیم جینگولیه.یه جفت گوشواره قرمزم دارم که باهاش ست می شه .این بلوزو می تونم با یه شلوار مشکی بپوشم. بعدشم یه دامن شیری رنگه جینگولی خریدم که ازروی زانو کج می شه .یعنی یه سمتش کوتاهتر از سمت دیگشه و سرشم ریش ریشه.ولی بلوزی ندارم که باهاش بپوشم.و احتمالا امروز می خوام برم یه چیزی واسش بخرم.حالا به نظر شما من کدومو واسه تفلد عقشم بپوشم؟ 

 

* ماشین ما هووی بنده شده است.چونکه عسلی همش می خواد اونو درست کنه و اینا! 

 

* دیروز بالاخره عسلی رضایت داد که بره آرایشگاه و برای اولین بااااااار در دوران زندگانیش رفت آرایشگاه! نترسین دوستان من شوهر من یک آدم جنگلی نمی باشد! ولی مادرش آرایشگر می باشد و در نتیجه همیشه مادرش موهایش را کوتاه می نمود.و یک بار هم همسر بی هنرش این امر خطیر را به عهده گرفت که رسما ر...د به موهای همسر مهربانش! و بهمین دلیل دیروز عسلی ترجیح داد که موهایش را بدهد تا آرایشگر بهتر بر....ند!  

 

* دیروز بنده یک دخمل لوس و ننر بودم و همش وانمود به بیمار بودن می نمودم و همسر عزیز و دلبندم برایم شام سوسیس و تخم مرغ درست نمود و اتاق خواب را که تبدیل به آشغال دانی گردیده بود تمیز و مانند دسته گل نمود! و اینجانب از همین تریبون اعلام می نمایم که عسلیییییییییییییی عاشقتمممممممممم. 

 

* دیروز همسر فداکارم به بنده پیشنهاد نمود که گوشی را مدتی استفاده نمایم ولی بنده قبول ننمودم.  

 

* برای تفلد همسر مهربانمان قرار است که ماکارونی و الویه درست نماییم.که مادر جانمان ماکارونی و ژله و ماست موسیر را تهیه می نماید.کسی می داند پس ما چه غلطی می کنیم؟!

 

* دو روز مانده تا ... !!!  

 

* خدا جونم.خدا جونممممممممممممممم دوست دارمااااااااااااااا.خیلی مهربونییییییییییی.تو بهترین خدای دنیایی!Flower

 

* ازین سبک نوشتنم خوشتون میاد؟

ظهور می کنیم!

سلام 

 

بدلیل اینکه دوستان عزیزم با مهر و محبت فراوان ( مشت و لگد! ) خواهان بازگشت بنده شدند!!!!!!!  تشریف آوردیم!!!!!!!! ( اه اه اه از خود متشکر! )  

چطورین عشقای من؟ دلم براتون یه ذره شده بوداااااااااااااااا. 

ولی نمی دونم چه مرگی داشتم که حوصلم نمی یومد آپ کنم! 

جونم براتون بگه که: 

 

* چیزی تا تولد عسلی نمونده .فقط ۳ روز...  

* قراره واسش تولد بگیرم.  

* اینجانب طنین بانو گند زدم به هرچی سورپریزو و سوپ ریز ریز و ازین قبیل موارده!  

* کادوی تولد واسه عسلی اینو خریدم.  

* انقدر عسلی اصرار کرد که کادو چی خریدی که بنده کادو رو دو دستی تقدیمشون نمودم!  

 

*چون کادوشو زود واسش بردم به عنوان باج قرار شده یک هفته غذا بپزه و ظرفارم بشوره.( رئیسم گفت تاوان سنگینیه هوم؟)  

*عسلی فهمید سه شنبه می خوام واسش تولد بگیرم.( نگو خاک بر سرت طنین باشه؟! بهتر تو کارا کمکم می کنه! )   


* ما ماشین خریدیییییییییییییییییییییییییممممممممممممممممممم.هورا هورا هورا هورا............   

* ماشین ما pk  می باشد.  

* ماشین ما 000/800/3 تومان می باشد!  

* ماشین ما قسطی می باشد.( 000/300/2 اولش می دیم با ماهی 000/170 تومن تا 10 ماه )  

* ماشین ما بژ می باشد.  

* ما ماشینمان را از دختر عمه عسلی خریدیم.     

* ما به اندازه پول ماشینمان به دوستان و آشنایان شیرینی داده ایم. 

* ما دیشب رفتیم تمرین رانندگی نماییم و هیچی به یاد نداشتیم .ولی عسلی بسیار با مهربانی با ما برخورد نمود.Heart Smile 


* اینجانب طنین بانو دچار مرضی به نام مرض خرید مفرط گشته ام.چرا که در این چند روز گذشته دو عدد بلوز به اضافه یک عدد دامن جینگولی سرخ پوستی خریداری نموده ام.ولی همچنان دل صاب مرده ام یک پالتوی جینگولی زیبا و یک روسری زمستانی می خواهد. 


 

عسلی ما خیلی خوشبختیم مگه نه؟ 


 

پ ن نارنجی : امروز تفلد نارنجدونه است.عزیز دلم تفلدت مبارک.