عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

آخرید پست سال ۸۶

 

سلام مهربونای من

خوبین؟

سال ۸۶ هم با همه اتفاقات ریز و درشتش داره تموم می شه .وای خدای من! باورم نمی شه ! انقدررررر زود گذشت! خیلی زود....

 آخی عسلی من توی این سال خیلی اذیتت کردم خیلی بهت غر زدم منو ببخش جوجو

۸۶ سال عجیبی بود پر از اتفاققققققققق.

اتفاقات بدش این بود که دو تا از عزیزانمو از دست دادم .

و اتفاقات خوبش عروسی شونصد تا از دوستام بود.

و نامزدی خودم با عسلی جونمممممممممممممممممممممممممم

آرزو می کنم سال ۸۷ سال خوبی برای همه مردم دنیا به خصوص دوست جونای عزیز خودم باشه :

مستانه جونم

 سایه جونم

تی تی خانومی

الهه جونم

نارنجدونه جونمممممم

 خانومی و آقاییش

عروس خانوم گل هانی جونم

 دزی جونی

  فیروزه خانومی

 مریم بانو جونم

 سحر بانو جون

 و خانومی گل گلی خودممم

دوستای مهربونم دوستتون دارم

امیدوارم که همیشه خوب خوب باشین

مراقب خودتون باشیداااااااااا. باشه؟

سال نو رو پیشاپیش به همتون تبریک می گم

امیدوارم در سال جدید به هر چی که می خواین برسین

تا سال دیگه خدافس

پ ن : یادتون نره واسم دعا کنینا  ۴ فروردین همتون عروسیم دعوتین

ماشین عروسسسسسسسس

سلام دوست جونیا

بچه ها به نظر شما اگه ماشین عروس ما اینجوری باشه .قشنگه؟

نظر بدیداااااااااااااااااااا باشهههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟

و اما عشق ۳ ( قسمت آخر)

اون روز حرفای عسلی خیلی روی من تاثیر گذاشت و از اون روز بود ه تصمیم گرفتم رابطمو با کامران قطع کنم . واسم سخت بود ولی عسلی خیلی کمکم می کرد مواقعی که کلاس نداشتیمم  توی چت دلداریم می داد و راهنماییم می کرد.

بعد از کامران من نسبت به همه پسرا بد بین شده بودم به عسلی می گفتم من از همه پسرا بدم اومده همشون مثل همن ( الهی بمیرم براش) دلداریم می داد یکبارم ناراحت شد و گفت طنین لطفا منو با بقیه پسرا مقایسه نکن ! من هیچوقت قصد سو ء استفاده از هیچ دختری رو نداشتم .... بعد از چند وقت رابطه من و عسلی صمیی تر شد هر روز توی نت با هم چت می کردیم و روز شماری می کردیم تا موقع کلاسا بشه ( آخه کلاسای ما نیمه حضوریه و ماهی یکی دوبار کلاس داریم) و بتونیم همو ببینیم.خیلی خیلی با هم صمیمی شده بودیم دیگه کم کم دادشی داشت جاشو می داد به عسلی  اسفند ماه ۸۴ بود که من نشستم به طور جدی با عسلی صحبت کردم و گفتم ما باید رابطمونو مشخص کنیم . هی میگفت طنین من نمی تونم به تو قول بدم می ترسم بعدا نتونم به قولم پایبند باشم .من می ترسم . من شرایطشو ندارم و ... خیلی باهاش حرف زدم اون روزا کارم شده بود گریه و گریه تا اینکه بالاخره ۲۰ اردیبهشت ۸۵ عسلی زنگ زد خونمونو گفت طنین من خیلی فکر کردم . دلم پیش توا بیا به هم قول بدیم که تا همیشه با هم باشیم و تلاش کنیم تا بتونیم هر چه زودتر به هم برسیم.من تا چند دقیقه توی شوکککککککک بودم. خوشحال بودم . متعجب بودم .هیجان زده بودم؟!!! خلاصه ۲۰ اردیبهشت ۸۵ شد روز آغاز عشق ما . ۲۹ آذر ۸۶ منو عسلیم با هم نامزد کردیم و ۴ فروردین ۸۷ برای همیشه مال هم می شیم