عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

تفلد

سلام دوستای جیگولی میگولی خودم! Hello

 شنبه :  

تولد دختر خالم بود و قرار بود سورپرایزش کنیم.رفتم خونه و سریع دوش گرفتم و موهامو سشوار کشیدم و حاضر شدم.به عسلی می گم خوشگل شدم؟ می گه : چقدر قیافت فرق کرده .جدی شدی!!! من !!!!! یه شلوار پارچه ای پوشیدم و یه دامن لی برداشتم که اونجا عوض کنم.ساعت ۷.۵ با اون یکی دختر خالم فلکه صادقیه قرار داشتیم.انقدر هول هولکی رفتیم که نفهمیدیم چجوری تاکسی گرفتیم.ولی اون نامردا تا ساعت ۸:۱۰ ما رو کاشتن توی خیابون! ۷.۵ بهشون زنگ زدیم می گیم کجایین؟ می گن : ما توی شیرینی فروشی هستیم داریم میایم.بعد که تلفنو قطع کردیم به عسلی می گم : وااااااااااا مومو ( دختر خالم)گفته بود می خوام از بی بی شیرینی بگیرم یعنی اونجان؟!!!!! 

خلاصه یه عالمه غصه خوردیم و آرزو کردیم که کاش ماشین داشتیم.  

ساعت ۸:۴۵ رسیدیم کرج و دیدیم چند تا دیگه از بچه هام دم در وایسادن. با کلی ژانگولر بازی رفتیم بالاArabic Veil.( دختر خالم خونه طبقه بالاییشون بود)وای خدا چقدر خندیدیممممممم.هی بچه ها مسخره بازی در میاوردن و می گفتن هیسسسسسسسسس هیسسسسسسسس اومدددددددد اومددددددددددددد. 

از در که می خواست وارد شه ازینایی که یه عالمه نوارای رنگی توشه و من نمی دونم اسمش چیه!ترکوندیم و یکی از بچه ها گیتار می زد و ما تولدت مبارک می خوندیم.بچم کلی سورپرایز شده بود.فقط می خندید! بعدشم یه عالمه بوس بوسیمون کرد. 

بعدشم یه خورده بچه ها با گیتار رقصیدن تا ضبط جور بشه .منم اصلا تو مود رقص و اینا نبودم چون زیاد با جمعشون آشنا نبودم. 

خلاصهههه شامم دختر خالم ماکارونی و سوسیس بندری درست کرده بود.که طنین بسیار دختر خوفی بود و فقط یه کوشولو سوسیس بندری خالی خورد.خلاصه که بد نبود ولی خیلیم خوش نگذشت. 

شبم ساعت ۲ رسیدیم خونه و مردیم! 

یکشنبه : 

صبح خیلی سختم نبود بلند شم بیام سر کار ولی از ساعت ۱۰ به بعد سر درد شدم تااااااا ۵ بعد از ظهر که رسیدم خونه و یه ذره دراز کشیدم.داشتم هلاک می شدم.اینجام که همه سیگاری داشتم کلافه می شدم. 

حالا فک کن ساعت ۴ شده و تو داری له له می زنی که سریع بری خونه رئیس عزیز تر از جان گیر داده که این نامه رو با فونت نستعلیق واسم پرینت بگیر!!!! حالا نامه چیه؟؟؟؟؟درباره شکایت یکی از کارمندای قبلیش که این حق و حقوقشو نداده!!!! آخه این دیگه نستعلیق نوشتنش چیه؟؟؟ خدا رو شکر بخت با من یار بود و ایستگاه خلوت بود.دومین اتوبوس سوار شدم. 

یه خورده خاله پری دیر کرده بود و من الکی الکی نگران بودم.به عسلی گفتم بی بی چک بخره ولی اون گفت من روم نمی شه. 

سر راهم رفتم داروخانه . ببخشید خانوم بی بی چک دارین؟ خانومه اول یه نگاهی به دستم کرد ببینه حلقه دارم یا نه!!!!  بعدش گفت بله داریم! 

رفتم خونه و اولین کارم همین تست بود که خدارو شکر فقط یه دونه خط اومد. 

بعدشم یه خورده دراز کشیدم. ( شب مهمون داشتیم ولی عسلی گفت تو رسیدی خونه بخواب من میام کارارو می کنم) 

عسلی جونم اومد و کارارو کردHeart Smile و منم بلند شدم حاضر شدم.  

عسلی گفت راستی ف هم میاد .( یکی از دوستامون که سربازه و اومده بود مرخصی) گفتم شامم می مونه؟ گفت هر چی خودمون خوردیم اونم می خوره !!! 

بچه ها اومدن و کلی مسخره بازی در آوردیم .یکی از بچه ها هر دفعه می گه خانوما آقایونو با ترکه می زنن.من تا به عسلی می گفتم مثلا استکانارو ببر تو آشپزخونه اون شروع می کرد مسخره بازی.عسلیم می گفت صبر کنننننننن بزار سر عقدت بشه بیچارت می کنم. کاری می کنم که مهریه خانومت بشه ۱۳.. تا تَرکه!!!!  

بچه ها ساعت ۱۰ رفتن بجز اون دوستمون. منم رفتم تند تند مایه ماکارونی درست کردم با این رشته ها هست که سریع اماده می شه. ( روی بستش نوشته بود نود الیت ولی نمی دونم دقیا اسمش چیه ؟ هم می شه مثل سوپ درستش کرد و هم می شه آبکشش کرد و خورد) عسلیم سالاد درست کرد.شام خوردیم و حرف زدیم و دوستمون ساعت ۱۱.۵ رفت. 

ما هم ۱۲ خوابیدیممم. 

پ ن ۱: من پنجشنبه موهای عسلی رو کوتاه کردم. حالا نمی دونم عسلی خیلی شجاعه یا من!!! 

پ ن ۲ : امشبم خونه یکی دیگه از بچه ها دعوتیم.( به مناسبت اجاره کردن خونه ) 

پ ن ۳ : غزل بانوووووووووو کی گفته ازت دلخورم؟؟؟؟ من دوست دارممممممممممممممم 

 پ ن ۴ : اون همکار سابق به مدیر عاملمون ای میل زده بود و گفته قضیه حق بیمه رو واسش توضیح بدن!!!! ( سیریش) 

پ ن ۵ : دیروز بچه ها همشون گفتن چقدر لاغر شدیییییییی و همه رژیمو ازم گرفتن!

نظرات 19 + ارسال نظر
غزل دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:00 http://www.ghazal777.blogfa.com

اخ جون فکر کنم اول شدمممممممممممممممممممممممممممم

هلیا دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:33

طنین واقعا حسودیم میشه به این همه انرژی من میرسم خونه خسته فقط کارهای خونمو میکنم و ۱۰ ۱۱ هم می خوابم تازه صبح ها هم خوابالودمتو این همه انرژیو از کجا میاری آخه

منم خیلی وقتا خسته ام عزیزم خب عسلی کمک می کنه

فائزه دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:49

سلام طنین جونم
چقدر باحال دخترخالت رو سورپرایز کردید یعنی از قبلش نمیدونست شما میایید که غذا آماده کرده بود
می بینم که آرایشگر هم شدی
بعدشم مگه خبرهایی که بی بی چک خریدی

وووووی عزیزم خواهرش غذا پخته بود.یعنی همون که خونش تهرانه و ما باهاش رفتیم کرج اوکی؟؟؟؟
نه خدا رو شکر خبری نیست.فقط نگران بودم که نکنه خبری باشه !

بهار دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:30

ووووووووووییییییییییییییییییی
طنینم اومده..... چی چی اورده؟؟؟؟ نخودچی آپ میش...
با صدای چی؟ تولد تولد تولد دختر خاله اش مبارک...
خبببببببببب......... گیگیلی من اینهمه نبودی نمیگی ادم دلش می پوکه از نبودنت با معرفت من....

قربون اون دلت برم من عزیزم

لادن دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 http://manoaghayehamsar.blogfa.com

سلام طنینی
خوبی دوست جون؟
تفلد دخترخالت مبارک ........... منم از تفلدای سورپرایزی خوشم ممممممممممممممی یاد
راستی ای میل منو دیدی؟ راستی وبلاگ هم درست کردما!!!!!!!!!

سلام لادن جونیییییی
آره گلم میلتو دیدم.
وبت مبارک عزیز لینکت می کنم

گلنوش دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 http://azzelattaezat.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی داری خانومی به خونه من هم سر بزن . اجازه هست لینکت کنم ؟

منتظرت هستم . . .

سلام عزیزم .حتماااااا

مینا دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 http://www.manvaehsan.blogfa.com

سلام طنین جونم.
خوفی؟
می‌بینم که آرایشگرم شدی؟
ای شیطون.
تولد خاله‌اتم تبریک میگم.
راستی شیطون قضیه این بی بی چک چی بود؟
نکنه خبراییه؟
مواظب خودت باش گلم.
بوس بوس.

عسل دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 13:51 http://http://ashiyaneyeheshgh.blogfa.com/

بازم که کم پیدا شدی طنین. اون رشته ها اسمش نودل هست

بهار دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 14:10

کاش یه قرار بگذاری و یکدیگر را ببینیم و بسی در سر و کله ی یکدیگر بزنیم تا دلمان خنک تر شود باز...

سوگلی دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 14:30

خیلی حس خوبیه وقتی می گن که لاغر شدی...
به آدم انرژی می دن...
همیشه به گردش و مهمونی ...
شاد باشی...

خانومی دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 14:41 http://khoneye-ma.blogfa.com/

وای جدا ماااااااااااااااشالا به این انرژی شما دو تا !
هر روز یا مهمونی میرین یا مهمونی میدین
یه کمم استراحت کنید بابا خسته میشین ها
آخی بی بی چک
آفرین به اراده تو ! من الان اصلا نمی تونم رژیم بگیرم

غزل بانو دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 14:43

به به طنین خانوم. چه عجب تو نمی گی این غزلی یه وقت ممکنه دلش واسه من تنگ بشه؟ نمی گی؟ بی معرفت. طنینننننننننننننن. طنین جونم دیگه منو تهنا نذاریا.

غزل بانو دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 14:44

اه خانومی انه/ سلام خانومی. دیگه کی آنه سلام کنم؟

نیلوفر دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 15:57 http://www.niloufar700.persianblog.ir

واییییی طنین تو چه حسی داری بعد از کار پا میشی تا کرج میری؟؟؟؟
خیلی ناناس و مهربونی آخه

خانوم خونه دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 16:01 http://saeid-sh90.blogfa.com

سلام خانوم خوشگله با انرژی

همیشه شاد باشین و در گردش

گ دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 20:21

سلام طنین جون با اجازه لینکت کردم اشکالی نداره که ؟

www.0guppiterr0.blogsky.com

معلومه که نداره

قاصدک دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 21:57 http://ghaasedak.blogsky.com/

یعنی اگه یکی حلقه دستش نباشه بهش بی بی چک نمی دن ؟؟
اصلا چی کار دارن به اینکه ادم حلقه دستش باشه یا نه

عجب چیزه خوبیه این رژیم

ممو سه‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 http://atr.blogsky.com

خوش به حالت لاغر شدی! طنینی!چه سوپریز باحالی! خوش به حال دختر خاله ت!
من نقد فیلم کنعانو فردا می زارم رو نت!‌ دیروزم آپ کردم! بیا حتمن!

[ بدون نام ] جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 22:34

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد