عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

طنین خسته در میان امتحانات نشسته! ((:

سلام دوستای نازی نازی عزیز گل بوج بوج خودم!

چطورین؟؟ دلم واستون انقده شده بود : .

جونم براتون بگه که خدا رو شکر اوضاع بر وفق مراده و زندگی شیرینه شیرینه . امتحانامونم خوب پیش میره.

من تا حالا ۲ تا امتحان دادم یکی جمعه که بد نشد و یکیم امروز بود که خیلی خوب شد. مرسی که واسم دعا می کنین مهربونا.

یه نکته جالب اینکه امتحان جمعه مون مشترکه .یعنی این درسو هم من دارم هم عسلی.

و نکته جال تر اینه که امتحانش اپن بوکه.( open book )

ونکته جالب تر تر می دونین چیه؟ اینه که ما هنوز کتابشو نگرفتیمممممممممم!!!!!!!!!!! و پیدا هم نمی کنیمممم........................

دیدین چقدر جالب و دل انگیز بود؟!

خب از تمام این چند روز که بگذریم دیروز خیلی روز قشنگی بود چون پنجمین ماهگرد ازدواجمون بود. واقعا باور نکردنیه به همین سرعت 5 ماه گذشت! خدایا شرکت .

راستشو بخواین من اصلا برنامه خاصی نداشتم و کار خاصی نمی خواستم بکنم.

داشتم می رفتم خونه ییهو توی راه ( سر کوچمون ) از این گل فروشای کنار خیابون دیدم! یه دسته گلشو می داد 500 تومن . ( یه دونه مریم با دو تا رز قرمز و مقداری علف! البته سبزی خوردنم توش بود!!!!!!!!) هوس کردم بخرم .دیدم بی مناسبتم نیست . یه دسته گل خریدم . از سوپر مارکت سر کوچمونم یه پاکت آبمیوه خریدم ( آب هلوووو) و اومدم خونه.

اول میز وسطو خالی کردم. بعد مقداری شکلات داشتیم شکلاتا رو روی میز وسط شکل قلب چیدم و گلارم گذاشتم توی گلدون کنار شکلاتا و یک شاخه از رزا رو کج گذاشتم کنار شکلاتا.

بعدشم دو تا لیوان بلند خوشگل آوردم و دو تا آبمیوه با یه عالمهههههههه یخ ریختم و گذاشتم توی یخچال.

بعد پریدم توی حموم و یه دوش سریع گرفتم و اومدم بیرون.

راستی یادم رفت بگم یه یادداشت نوشتم : بوجی 5امیش مبارک >:D<  و چسبوندمش پشت در که وقتی می خواد بیاد تو ببینش.

خلاصه حاضر شدم و نشستم پای کامپیوتر .( داشتم کلیپای گروه آریان رو می دیدم.)

خیلی خوش شانس بودم چون عسلی نون خریده بود و دستش بند بود واسه همین زنگ زد. رفتم درو باز کنم که مثل اینکه صاحبخونه امون فکر کرده زنگ اوناست و درو باز کرده بود . خب اینم شانس دومم چون عسلی یه خورده معطل شده بود تا با صاحبخونه صحبت کنه.

تا صداشو شنیدم پریدم آهنگ دوستت دارم ( همون که آریان با  کریستی برگ خونده)رو پلی کردم و رفتم توی اتاق پشت در قایم شدم!

عسلی نون به دست اومد تو در حالیکه اون یادداشت رو چسبونده بود به لبش! آهنگم داشت پخش می شد دیگه جو خیلی باحال شده بود. و واقعا عسلی سورپرایز شده بود.

از اتاق اومدم بیرون و کاغذو آروم از لبش جدا کردم و ... محکممممممم همدیگه رو بغل کردیم.

خیلی لذت بخش بود یه کوچولو بغضم گرفت ولی بغضمو خوردم و محکم عسلی رو فشار دادم تا هیجانم تخلیه بشه.

خیلی خوب بود . بعدشم با هم آّمیوه خوردیم و عسلی کلی قربون صدقه ام رفت و تشکر کرد. بعدشم اظهار تاسف کرد که خیلی آدم بدیه و هیچوقت منو سورپرایز نکرده! منم گفتم اکشال نداره بوج بوجی!

بعدش من نشستم سر درسم و عسلی رفت عدس گذاشت بپزه. بعدشم با کمک هم عدس پلو درست کردیم و یه خورده از عدس که اضافی بود رو رب زدیم با ادویه و ... خوردیمش خیلی باحال شده بود.

خلاصه دیگه همین!

دوستتون دارم