عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

ثبت موقت

سلام دوست جونیا

اول از همه مرسی به خاطر کامنتای قشنگتون . چشم سعی می کنم حتما از آشناییمونم بگم فیروزه جون .

الان اومدم یه پست کوچولو بزنم و برم .امروز یه خورده سرم شلوغه دارم کارای عقب افتاده ام رو انجام می دم اگه کارام زود تموم شد حتما میام و آپ می کنم .

دوستتون می دارم

فعلا

خوشحالممممم

سلام مهربونا

حالتون چطوره ؟ خوبین ؟ خوشین ؟ منم خوبم مرسی.

دیروز بعد از کار رفتم پیش آقای همسر با هم رفتیم حسن آباد تا اون میز خوشگلمونو بگیریممممممممممممممممممممم.عسلی به من می گفت : طنین به نظرت یه خورده گرون نیست؟

منم کلی خودمو واسش لوس کردم و گفتم خب بجاش خوشگله دیگههههههههه .اونم خندید و گفت باشه عزیزم راست می گی خیلی خوشگله .حالا اگه وقت شد حتما عکسشو می ذارم.

خلاصه رفتیم توی مغازه و گفتیم ما اومدیم میزو ببریم اما باید حسابی بهمون تخفیف بدین ( کلی هم عجز و لابه کریم که ما تازه عروس دامادیمو از این حرفا) در اثر این عملیات انتحاری مبلغ میز از ۶۵۰۰۰۰ تومن به ۶۰۰۰۰۰ تومن کاهش پیدا کرد. بعدم حاج آقای مهربون به راننده اش ۱۵۰۰۰ تومن دادو گفت بار هارو واسشون ببر و رو به ما گفت : اینم کادوی عروسیتون ! ما رو می گی در پوست خود نمی گنجیدیم ! ماهم نا مردی نکردیمو با همون وانت میز تلویزیونمونم بردیم خونه و کلی خوشحالی کردیممممممممممم .

میزمونو چیدیم خیلیییییییی خوشگله دوستش می دارم

بعدشم رفتیم من لباس عروسمو پرو کردم اونم خوشگل شده دیگه مراحل آخر کاره فکر کنم یه بار دیگه پرو لازم داشته باشههههههههههه

امروزم قراره بریم واسه تاج و تور . دیگه کم کم کارامون داره تموم می شه خدا رو شکر

 

 پ ن : مرسی حاج آقای مهربون

 

 

اون روزا

الآن داشتم تو آرشیو وبلاگ الهه جونی چرخ می زدم . یاد خودم افتادم .

یاد روزایی که دلم واسه عسلی پر پر می زد.

 روزایی که از شدت دلتنگی دلم می خواست بمیرم.

 روزایی که با چشم گریون به خواب می رفتم و توی خواب همش عسلیمو می دیدم.

 روزایی که با عسلی دزدکی می رفتیم بیرون.

روزایی که همه تو دانشگاه فهمیده بودن ما عاشق همیم ما دیوونه همیم.

روزایی که از شدت دلتنگی با اس ام اس هام عسلیمو آزار می دادم .(عسلی منو ببخش )

روزایی که جلوی خانواده ام به زور لبخند می زدم و بعدش می رفتم زیر پتو و از دلتنگی زار زار گریه می کردم.

روزایی که چندین بار در روز واست میل می فرستادم و توام جواب می دادی.

روزایی که ۳ ، ۴ ساعت با هم تلفنی حرف می زدیم و آخر ماه ...

وقتایی که از ۱۲ شب تا ۴ صبح با هم تلفنی حرف می زدیم و موقع اذان صبح می رفتیم تو رختخواب.

روزایی که منتظر یه بهونه بودیم تا همو ببینیم.

روزایی که فقط واسه اینکه کنار هم باشیم چندین بار با مترو می رفتیم تا کرج و بر میگشتیم.

روزایی که .....

اااااااااااااااا خدایا چقدر زود گذشتتتتت . و حالا من و عسلیم داریم با هم ازدواج می کنیممممممممم تا برای همیشه کنار هم باشیم و دیگه مجبور نشیم واسه پیش هم بودن ثانیه ها رو بشمریم.

خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت

خدایا ازت ممنونممممم

و عسلی من می خوام بدونی که در تمام لحظات زندگیم به فکرتم و همیشه توی ذهنمی . می خوام بدونی که واسه خوشبختیمون تلاش می کنم . و می خوام بدونی که عاشقتممممممممممممممممممممممممممممممممممم.