عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عکس

سلام دوستان 

خیلی خیلی وقت کم دارم.فردا امتحان دارم و هنوز هیچی نخوندنم. 

فقط اومدم که عکس کیک تولد و بزارم و برم. 

تا بعد 

 

کیک 

 

کادوها 

 

شام 

 

 

مخصوص خود خودت

سلام عشق من  

امروز می خوام فقط واسه تو بنویسم .واسه خودِ خودت .واسه اون وجود نازنینت. 

می دونم که جزو خوانندگان وبم شدی کلک! - خوب شد این گوشیرو واست خریدما اینجوری دیگه هر روز میای و بهم سر می زنی - 

 می دونی عشق می کنم وقتی ازم می پرسی : طنین امروز وبتو آپ نکردی؟  


 

یادته عزیزم؟ یادته چقدر واسه به هم رسیدنمون سختی کشیدیم؟ یادته قرارای یواشکیمون ؟ یادته بوسه های یواشکیمون؟ یادته واسه دیدن همدیگه منتظر یه فرصت بودیم؟ یادته ساعت ۵ صبح - من ِ ظالم - می کشوندمت کرج تا با هم بیایم تهران و توی راه با هم باشیم؟ یادته عسلی ؟ یادته اون روزی که روز آخر ترم بود - و ما تا ۲ ماه همدیگرو نمی دیدیم - اومدی نشستی پیشم توی تاکسی و گریه کردی؟


 

بعد از اون کم کم وضعیتمون بهتر شد و تو میومدی خونه ما تا همدیگرو ببینیم .ولی بازم وقتی می خواستی بری این دل من از جا کنده می شد. یادته اومدی تولدم؟ ولی من اصلا خوشحال نبودم چون می ترسیدم .می ترسیدم که نکنه نشه . یادته اون روزایی که مامان بزرگم رفته بود خارج و من تنها بودم ؟ چقدررررررررر سخت گذشت. یادته اون روزایی که کار پیدا نمی کردم و مثل دیوونه ها شده بودم و همش اذیتت می کردم؟ یادته اون موقعها که خونه پدر بزرگم بودم ؟ یادته اومدی اونجا پیشم ؟ چه لحظه هایی رو گذروندیم.وقتی واسه اولین بار می خواستیم با هم غذا بخوریم.اونم چی ؟ تن ماهی! من می خواستم با چاقو بازش کنم نمی شد بعد تو اومدی بازش کردی.عجب ناهار ِ سختی خوردیم اون روز! یادته پدر بزرگت فوت کرده بود؟ یادته گفتی ازش می خوام شفاعت مارو بکنه؟ الهی قربون اون دل مهربون و کوچولوت بشم مننننننن.


 

یادته چقدر بهت غُر می زدم؟ عسلیییی چرا مامانتینا نمیان پس؟چقدرررررررررر اذیتت کردم.منو ببخش.


 

من رفتم سر کار .تو هم رفتی سر کار و بعد دیگه دوران عشق کردنمون بود.چون هرروز همدیگرو می دیدیم.من ساعت ۴ تعطیل می شدم و تو ۵.می رفتم توی ایستگاه مترو تا تو بیای و ببینمت ولی وقتی میومدی همش غر می زدم که چرا انقدر دیر کردی! منو ببخش عشق صبور و مهربون من.


 

ما با هم نامزد کردیم و از نظر من بدترین دوران زندگی عشقمونو گذروندیم.وای خدا چقدر سخت گذشت.یادته شبای زمستونی که ساعت ۱۲ شب منو می زاشتی خونمونو خودت می رفتی؟ الهیییییییی بمیرم. ولی بعضی وقتام تقلب می کردیمو میومدی خونه ما می موندی! یادته چقدر دنبال خونه گشتیم ؟ تا بالاخره اینجارو پیدا کردیم.یادته چقدر گشتیم تا حلقه ای که باب میل هردومون باشه پیدا کنیم و آخرشم پیدا نکردیم و دادیم واسمون ساختن؟


 

و ما روز ۴/۱/۸۷ مال هم شدیم تاااااااااااا همیشه.عسلی نمی دونم چه جوری بگم که چقدررررررررررر دوست دارم.دلم می خواد بدونی که تو بهترین همسر دنیایی.مرد ِ من تو واسه من بهترین تکیه گاهی.می دونی چقدر خوشبختم؟ می دونی هر روز خدا رو شکر می کنم به خاطر تو؟ می دونی اگه یه روز ۵ دقیقه دیر کنی دل ِ من می میره؟ می دونی دلم می خواد همیشه توی بغلت باشم ؟ - مثل کوالا! - می دونی بهت افتخار می کنم؟ چون تو بهترینییییییییییییی.بهترین من عاشقانه می پرستمت.


 

تو فداکاری چون از حق خودت می گذری تا من خوشحال باشم.واسه خودت خرید نمی کنی تا من اون چیزی که دوست دارمو بخرم. 

تو صبوری چون وقتی بهت غُر می زنم با آرامش جوابمو می دی. 

تو مهربونی چون طاقت اشک منو نداری. 

تو پر از آرامشیییییییییییییییی.  

تو شوخ طبعی و من عاشق این شوخ طبعی توام. 

و من خیلیییییییییی بچه ام.منو ببخش... 

  

 

پ ن : دوستای گلم منو ببخشین که بعضی وقتا نمی تونم اثری از خودم بزارم تا متوجه حضورم توی وباتون بشین.معذرت می خوام.خیلی دوستتون دارم و همتونم واسم مهمین.هرروز به همتون سر می زنم.ولی گاها نمی تونم کامنت بزارم هم به خاطر شرایط کاریم و هم اینکه بعضی وقتا کامنتم نمیاد! به بزرگی خودتون ببخشین.

یک عدد آپ خانگی!

طرز تهیه یک عدد آپ خانگی:

1- یک عدد خانه خالی

2- یک عدد بانوی بیکار  که منتظر همسر جانش است و درس نخوانده و ناهار پخته !!!

3-  بوی کتلتی که آن بانو را مدهوش می نماید!

4- یک عدد موزیک دلنواز

5- یک عدد کی بورد داغوننننننننن که بر روی دکمه های مشکیش لیبل های قرمز دارد و دارد چشمهای بانوی بیکار را در می آورد!

خب ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت خوانندگان همیشگی و عزیزمان  خدمت شما عارضم که :

* مادر شوهری دیروز صبح مرخص شدند و ما دیروز در محضر مبارکشان بودیم .حالشون بد نبود خدا رو شکر. 

 

* دیروز امتحان طنین بانو خیلی خیلی راحت بود و خدا رو شکر سر افرازتان نمودیم! 

 

* در راستای مرخصی دیروز و از اونجایی که وقتی یه روز اینارو به حال خودشون می زاری گ ن د می زنن به هیکلت! دیروز بعد از امتحان دیدم رئیس جان ساعت  9:15 به موبایلم زنگ زدند .( یعنی واقعا  یادشون نبوده که بنده سر جلسه امتحان هستم؟!) و بنده هم از لجم تا ساعت 12 به ایشان زنگ نزدم.ساعت 12 که زنگ زدم ایشان فرمودند که طنین بانو شما حتما روز شنبه جریمه می شوید! زیرا که دسته چک را در گاوصندوق نگذاشته اید و همچنین مهر شرکت را! و تازههههههههه رمز گاوصندوق را -که کلیدی می باشد و کلیدش فقط دست من و رئیس جان است -نچرخانده اید!  و بنده بسی مشعوف گردیدم ازین گیر الکی ایشان زیرا دسته چک و مهر شرکت در کشویم بوده و دربش قفل می باشد! 

 

* 25 روزمانده تاااااااا تولد اینجانب. 

 

* امروز با حالتی کاملا لوس و عشوه خرکیانه! به عسلی گفتم عسلیییییییییی اگر که تا بعدازظهر درسمان را خوانده بودیمممم برویمم خرید؟ و ایشان فرمودند که عزیزم من می خواستم برای تولدت پالتو و کیف و روسری بخرم چون دیدم که لازم داری اما اگر دوست داری خب زودتر می خریم.- شایان ذکر است که عسلی می خواست برای تولدم دوربین دیجیتال بخرد اما بنده فرمودم که نخیر دوربین دیجیتال برای هردویمان است و باید یک کادویی بخری که فقط برای خودم باشد.- 

 

* دیشب طنین بانو و عسلی خانشان تا ساعت 2 نیمه شب بیرون بودند و به همین دلیل امروز تا ساعت 11 در خواب بسر می بردند و این در حالی بود که دزدگیر یک ماشین بی صاحبببببببب ساعتها ونگ ونگ می نمود و روی اعصابشان رژه می رفت. 

 

* دوستمان ساعت 12 در حالیکه ما داشتیم صبحانه! می خوردیم زنگ زد و عسلی جان به ایشان فرمودند صبح بخیر! و دوست جانمان پرسید که تا کجا باید برای میان ترم بخوانیم؟ - حال می کنید دوستامونم عین خودمون تنبلن- و بنده گفتم بگذار من نگاه کنم بهت زنگ می زنم و دوست جانمان فرمودند که یک وقت ظهر خودتان زنگ نزنی! – آخر در این خانه هنوز ظهر نشده و ناهار نخورده ایم!- 

 

* عسلی جانمان رفته است خون بدهد. Heart Smile

 

* در این ایام طنین و عسلی بر سر گوشی بینوا بسی دعوا می نمایند.زیرا هردو می خواهند بروند توی اینترنت.( خاک بر سرتان که انقدر ندید بدید می باشید  انگار که کامپیوتر را از ما گرفته اند!) ولی خدا وکیلی خیلی حال می دهد هی با گوشی عسلی برویم توی وبمان ! 

 

* من عاشققققققققق مادر شوهری و پدر شوهریممممممممم.به خدا خیلیییییییی نانازن .باورتون نمی شه پدر شوهری با چه عشقی از مادر شوهری مراقبت می کرد.تا مادر شوهری یه خورده ناله می کرد پدر شوهری هی دستاشو می گرفت و نازش می کرد.تازه دیروزم برده بودش حمومش کرده بود.ای جاااااااان آدم واقعا حال می کنه. Heart Smile

 

* خدا جونم خدای مهربونم خیلی خیلی دوست دارم. خدا جونمم مرسی بابت این آرامشی که بهم دادی.مرسی بابت این زندگی قشنگی که دارم.مرسیییییییی خدا جونممممم.I Love You