عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عسلی آشپز من!

سلاااااااام دوستای مهلبونممممممممم

الان یک عدد طنین مغرور به خاطر داشتن شوهر شام پز! در خدمت شماست.

اول از همه بگم که من به هیچ وجه به چشم زدن و چشم و خوردن و این چیزا اعتقادی ندارم و عنوان پست قبلم فقط برای خالی نبودن عریضه بود!

خب جونم براتون بگه کهههههههه الان ۳ روزه بعد از ظهرا که می رسم خونه برقا رفته . خیلی ضد حاله آدم توی گرما می ره خونه بعد نتونی کولر روشن کنی. منم می رم توی دستشویی و آب یخخخخ می گیرم روی پاهام و صورتمم می شورم تا ۱۰ دقیقه خنک هستم.

دیروز بعد از انجام عملیات خنک سازی رفتم خوابیدم آخه بطرز وحشتناکی خوابم میومد توی اتوبوس همش چشمام بسته می شد نمی دونم چرا اینجوری شده بودم؟ خوابیدم تا ۶ بیدار شدم موبایلمو نگاه کردم دیدم عسلی زنگ زده بهش زنگ زدم گفت واسمون جنس اومده من باید وایسم انبار تا جنسارو خالی کنن بعد میام گفتم باشه .گفت کولرو روشن کن که اگه برقا اومد خودش روشن بشه گفتم باشه .... ولی روشن نکردم و دوباره خوابیدم تا ۷ که عسلم اومد.حالا نوبت اون بود که بخوابه!Night من بلند شدم یه خورده خونه رو جمع و جور کردم و بعد زنگیدم به دوستم باهاش صحبت کردم و ... ساعت ۹ صداش کردم گفت طنین فقط یک ربع دیگه! رفتم واسه خودم چای ریختم و واسه عسلمم نسکافه درست کردم.Heart Smile( آخه قبل از خوابش بهش گفتم چای درست می کنم بعد صدات می کنم گفت نه من نسکافه می خوام گفتم نسکافه چاق می کنه خب تو نسکافه بخور من چای می خورم واااااای من چقدر رژیم دارم!) دیگه عسل بلند شد.

قبل از خواب قرار شد عسلم استانبولی درست کنه.ولی بعدش دیگه دیدم خیلی دیر شده یه بسته سبزی از یخچال درآوردم که کوکو درست کنیم.

و بدین ترتیب عسلی شام پخت!

همه کاراشو خود خودش کرددددددددد.

عسل که داشت شام می پخت من با بهار جونم حرفیدم الهی بمیرم به داداشیش چاقو زدن تاندوم دستش پاره شده باید عمل بشه . بچه ها واسش دعا کنید.

بعدشم سریالای عزیز ۳در ۴ و بعدشم مهر مادری رو دیدیم و رفتیم لالا کردیم.

پ ن ۱ : فضول جونم اینهمه ازم تعریف کردی فکر کنم چشم خوردم!!!!!! قول می دم از این پست دوباره جواب کامنتارو بدم.

پ ن ۲ : اون هندونهه که عسلی خریده بود . بازش کردیم عسلم یه خورده خورد و گفت اه شیرین نیست بعد داد منم امتحان کردم گفتم خوب نیست.بعدش دیگه داشتیم فیلم می دیدیم یه دفعه دیدم عسلی داره هی انگشت می کنه توی هندونه می گم داری چیکار می کنی؟؟؟؟ می گه حرصم گرفت که سفید بود دارم حرصمو خالی می کنم!

پ ن ۳ : بالاخره اتومونو دادیم تعمیر امیدوارم امروز فردا درست شه چون من با مانتوی آبی رو به مشکی دارم میام سر کار!

پ ن ۴ : به تازگی لقب بوجی رو به عسلم اعطا کردم!!!! Flowerاصولا من توی قربون صدقه رفتن روشهای خاص خودمو دارم و کلماتی از خودم اختراع می کنم.از چند روز پیش کلمه بوجی رو بکار می برم مثلا : بوجی من چطوری؟ بوجیییییییی دوست دارم!!!!!!! دیروز عسلی می گه طنین این بوجی رو خیلی دوست دارم.با مهربونی خاصی اداش می کنی! و بدین ترتیب عسلی شد بوجی و من شدم جی جی!