عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

و اما عشق ۲

اون روزا من با پسری به اسم کامران توی نت آشنا شده بودم و با هم ارتباط تلفنی داشتم .کامران جنوبی بود و خیلی پسره زبون بازی بود اون موقعها من فکر می کردم عاشق کامران شدم ( نمی دونم شاید بخاطر تنهایی زیاد اون دورانم بود) خلاصه که توی کلاس به هدی جریان کامران رو گفتم . روزها همینجوری می گذشت حدودا ۶ ماه از شروع درسمون گذشته بود و من و هدی با فراز و عسلی خیلی صمیمی شده بودیم و کل کلاس میدونستن که ما چقدر با هم راحتیم . هر جا می رفتیم با هم بودیم هر کاری می کردیم با هم بودیم خلاصه که کلا خیلی با هم صمیمی شده بودیم البته این رابطه حالت کاملا دوستانه و عادی داشت اونروزا هدی عاشق یکی از همشهریاشون بود و منم که عاشق کامران؟

به طور کلی فراز آدم فوق العاده راحتی بود بطوریکه به خودش اجازه می داد توی همه کارای من و هدی دخالت کنه . در مورد همه مسائل زندگی ما نظر بده و در واقع احساس می کرد پدر ماست ! البته اون روزا من و هدی از این کارش ناراحت نمی شدیم نمی دونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! ولی بر عکس فراز عسلی خیلی پسر معقولی بود هیچوقت در مورد مسائل خصوصی زندگی ما سوال نمی کرد.هیچوقت نظرشو به ما تحمیل نمی کرد و فقط سعی می کرد دوست خیلی خوبی برای ما باشه.و خیلیییییییییییییییییی مهربون و دوست داشتنیییییییی.( قربونش بشه طنین)

یادم میاد یه روز توی دوره کلاسامون بود و من با هدی بین کلاسا رفتم تا به کامران زنگ بزنم وقتی بهش زنگ زدم خیلی خیلی سرد برخورد کرد( البته رفتار کامران خیلی وقت بود که سرد شده بود ولی من نمی خواستم این موضوع رو بپذیرم .) وقتی برگشتیم دانشگاه من خیلی تو خودم بودم و این از من که توی جمع بچه ها خیلی شلوغ و پر هیجان بودم بعید بود. به خاطر همین عسلی اومد پیشم نشست و گفت طنین چی شده ؟ چته؟ و منم براش جریان رو نوشتم توی کاغذ آخه این جریان نامه نوشتن توی کاغذ واسه ما عادت شده بود و سر کلاس هی به اصطلاح خودمون با هم چت می کردیم و مسخره بازی در میاوردیم .(شایدم از طرفی خجالت می کشیدم مستقیما با عسلی صحبت کنم و حرف دلم رو بهش بزنم) اون روز عسلی وقتی نوشته من رو خوند کاغذ رو گذاشت کنار و صندلیشو یه خورده کشید عقب که بچه ها متوجه صحبتامون نشن و شروع کرد به صحبت کردن . خیلی درست و منطقی راهنماییم کرد . بدون حتی ذره ای حسادت یا ناراحتی ( البته در ظاهر) و بهم گفت طنین سعی کن منطقی تصمیم بگیری خیلی مراقب این رابطه باش که ازش ضربه نخوری ....

 

 

؛عسلی جونمممممممممممممم عمر منیییییییییی با دنیا عوضت نمی کنم به خدا.همه زندگی منی .عاشقتممممممممممممممممممم ؛

 

                                                                        ادامه دارد ...

نظرات 8 + ارسال نظر
الهه(جون جون و گلم جون) یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:39 http://www.peivande26.blogfa.com

کم بود که دوبارهههههههههه
طنین خوشت میاد دل فضولیمو تحریک کنی به درد گرفتن؟
گناه دارماااااااا

:(( خوشمان می آید :دی می نبیسم عسیسم زود زود باشه؟

فیروزه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 http://myhome-f.blogsky.com/

پس عسلی همون عسلی الان هستن دیگه :دی
چه دوست خوبی. خدا بده از این دوستا به همههههههههههههههههه!!!!
کوشی خانومی..کم پیدا
حسابی در گیر خرید عروسی اینا هستیا..
راستی ؟؟ یه سوال؟ عروسیتوت کی؟؟؟

آره عسلی همون عسلی خودم هست :دی وای نگو که پدرمون درومدههههههه دیگه آخراشه :دی مگه روز شمار بالای صفحه رو ندیدی؟ ۱ هفته مونده . ۴ فروردین عروسیمه

سایه عشق یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 http://www.mahesharghi.persianblog.ir

عجب عسلی معقولی

اوهوم

مستانه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 http://baadbadak.blogsky.com

چه عسلی ماهی :*

میسی :*

مستانه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 13:42 http://baadbadak.blogsky.com

طنین جان کد قالب نظراتت رو برام کپی کن تا اسمایلی دارش رو بهت بدم.

میسی عسیسم

نارنجدونه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 13:50

احوال عروس ملوسم بیا بگلافا دیگه اومممممممممم

عسیسم همینجا اسمایلی می زارم .باشه؟ :*

مستانه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:40

مریم بانو یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 15:58 http://khateratambato.blogfa.com

چه عسلی خوبی
مرسی دوستم . بهترم.
شاد باشی

توام همینطور عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد