عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

و اما عشق ۱

یادم میاد سال ۸۳ برای ورود به دانشگاه کنکور دادم و مجاز به انتخاب رشته شدم بعد بهم خبر دادن که قبول نشدی راستش واسه منی که فکر می کردم ۱۰۰٪ قبولم یه خورده سخت بود ولی اونقدرا هم ناراحت نشدم. شاید اواسط آبان ماه بود که خبر دادن جزو ذخیره های رشته حسابداری بودم و قبول شدم . نمی دونم اون موقع چه احساسی داشتم ؟ ترس ؟ دلهره ؟ خوشحالی ؟ همه با هم مخلوط بود ولی فقط اینو می دونم که خوشحالی جزو احساسهای غالبم نبود چون اون موقعها من توی یه شهر کوچیک زندگی می کردم و از ورود به یه شهر بزرگ اونم تنها می ترسیدم.

رفتم به کلاس توجیهی و اونجا با یه نفر به اسم هدی دوست شدم . فردای اونروز باید می رفتیم سر اولین جلسه درسی ( البته برای من و هدی اولین جلسه بود چون جزو ذخیره ها بودیم) . وقتی رفتم سر کلاس همه چهره ها رو بر انداز کردم .نگران نبودم چون با هدی بودم ولی بقیه رو .... هیچکس رو نمیشناختم. یه خورده سختم بود . یادمه اون روزای اول با یکی از بچه ها به نام نیما از همه راحت تر بودم چون خیلی سریع ارتباط برقرار می کرد. و همینطور یه پسر دیگه به اسم فراز که خیلییییییییییی آدم راحتی بود البته روز اول اصلا ازش خوشم نیومد ولی کم کم با اون صمیمی شدم. فراز یه دوست داشت به اسم عسلی که من اون روزا اصلا باهاش حرف نمی زدم چون اونم مثل من یه خورده خجالت می کشید البته با بقیه راحت بود ولی با من زیاد صحبت نمی کرد .فقط یه سلام و یه خداحافظ

                                                                                      ادامه دارد...

نظرات 5 + ارسال نظر
سایه عشق شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 15:31 http://www.mahesharghi.persianblog.ir

منتظر بقیش هستم

چشممممممممممم عسیسم

الهه(جون جون و گلم جون) شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 15:55 http://www.peivande26.blogfa.com

کوتاه بود
بقیش کوووووووووووو پس؟!

الانتظار اشد من الموت [نیشخند]

چشم عسیسم فردا زیاد می نویسم . باشه؟؟‌:*

فیروزه شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 16:47 http://myhome-f.blogsky.com/

سلام قربونت برم
چطوری عروس خانومی؟؟
خدا رو شکر..پس تاج و تور و لباس هم اماده شده؟اره؟؟به سلامتی عزیزم(بوس)
قصه اشناییتونم تا اینجاش که جالب بود؟؟
می گم عسلی؟ همون عسل خان حالاتون منظورته طنین جان؟؟؟
کلی خوشحال شدم از اشناییت عزیزم..
فعلا

سلام فیروزه جونممممممم
مرسی که سر زدی گلم آره همون عسلی خودمه

اسماعیل شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 18:57 http://es-p.blogfa.com/

بایرامیز مبارک اولسون
عیدتان مبارک

مژده ای دل که دگرباره بهار آمده استخوش خرامیده و با حسن و وقار آمده استبه تو ای باد صبا می دهمت پیغامی این پیامی است که از دوست به یار آمده استشاد باشید در این عید و در این سال جدیدآرزویی است که از دوست به یار آمده است






یا مقلب القلوب والابصار

یا مدبر الیل و النهار

یا محول الحول والاحوال

حوّل حالنا الی احسن الحال







بوی بهار می‌آید

نوروز در راه است،

طبیعت از دل خاک سر برمی‌آورد

و زمستان با تمام سختی‌ها و نعمت‌ها با ما وداع می‌کند

نارنجدونه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 00:18

وووووووووووووی سه تا پشت عقبم برم بخونم

بوس بوس بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد