عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

خدایا چقدر کار داریممممممم

دیروز ساعت ۴ که از شرکت اومدم بیرون رفتم مترو تا عسلی ۵ از سر کار بیاد اونجا و با هم بریم مولوی واسه پرده . جیگرم لطف کرده ساعت ۵ زنگ زده که طنین شرمنده من یه خورده کار دارم تا نیم ساعت دیگه میام منم خودمو با آهنگ گوش دادن سرگرم کردم .خلاصه عسل جان با ۱ ساعت تاخیر تشریف آوردند.( خدا رو شکر این سری بر خلاف دفعات قبل از تاخیرش عصبانی نشدم وقتی اومد احساس کردم که چقدر دوسش دارمممم) خلاصه رفتیم پیش آقای پرده ای و ایشون کلی توضیحات فرمودن که اشتباه از ما نبوده و شما اشتباه کردین نهایتا دست از پا درازتر برگشتیم به سمت حسن آباد برای خریدن میز ناهار خوری و میز آرایش چند جا سر زدیم تا اینکه توی یک مغازه یه میز دیدیم که هر دوتایی میخ کوب شدیم خداااااا چقده این میزه جیجل بووووووووووود .داشتم ذوق مرگ می شدم وقتی فهمیدم که قیمتشم مناسبه خلاصه کلی با هم خوشحالی کردیم و تا آخر شب هی به هم می گفتیم عسلی/طنین چقدر میزمونننننننن! قشنگههههههههههه.

 بعدشم رفتیم میز تلویزیون دیدیم و شام خوردیم و اومدیم خونه .کلی عشقولانه و و( سانسور می شود) از خودمون در کردیم و نهایتا ساعت ۱۲ عسل جونی رضایت دادند که بنده بروم و بخوابم.

عسلی من دوست دارم عاشقتمممممممم .بدون که همیشه باهاتم عزیز دلمممم

بازم کارررررررر

سلام بچه ها

چطورین ؟ چه خبرا؟ خوش گذشت؟

پنجشنبه از سر کار رفتم خونه خود خودمون بازم کار کردیمم هی کار کردیممممممممم تا دیشب .دیگه دارم کلافه می شم دلم می خواد زودتر این ۲ هفته ام تموم بشه و من و عسلی بریم خونمونو به زندگی عشقولانمون ادامه بدیم.(خدایا منو ببخش می دونم خیلی بنده نا شکری ام تا حالا دعا می کردم منو عسلی مال هم بشیم نامزد کنیم حالام که نامزد کردیم بازم غر می زنم)

 آخه من کی می خوام آدم شم؟

ولی به جاش خونمون کلییییی خوشگلتر شده .یخچال و لباسشویی رو آوردن انقده خوشگله.کلی ذوق کردم وقتی نصبش کردن رفتم پارچامو آب کردم گذاشتم تو یخچال ( منم که ندید بدید ) الان فقط آب خنک داریم تو خونمون .بفرمایین آب خنک !

الان خیلی خوابم میاد صبح اصلا دوست نداشتم پاشم بیام سر کار دلم می خواست تا ظهر بخوابم تو این چند وقته من و عسلی دچار خستگی مفرط شدیم . فکر کنم بعد از عروسی تا ۱۳ بدر بخوابیم.

راستی وقتی دیروز اومدیم پرده ها رو وصل کنیم دیدیم اصلا اونی که سفارش داده بودیم نیست یه چیزه بی ریخت دوخته داده به مااااااا.آقای پرده اییه بی تربیتتتتتتتتتت.امروز دوباره باید بریم پیشش می خوام پرده رو بکوبم تو کله اشششششششش 

پ ن۱ : دیروز با عسلی دعوا کردیم سر هم داد زدیم . خیلی مسخره بود خیلیییییییییییییییییییییییییییی.ولی نیم ساعت بعدش دوباره آشتی کردیم.

پ ن ۲ : بچه ها همه آقایون وقتی نزدیک عروسی می شه دیگه مثل قبل عشقولانه نیستن ؟ یا فقط عسلی من اینجوری شده ؟ یا من اشتباه می کنم؟؟؟؟؟

آخر هفتستتتتتتتتتتت

سلام گوگولیااااااا

خوفین؟ خوش می گذره؟ آخجون پنجشنبه استتتت.هوراااااااا تا یکشنبه تعطیلیم .( آخه بگو بچه جون تو چرا خوشحالی؟ تو که باید از امروز ظهر بری تمیز کاری تا یکشنبه شب) خب باشه مگه چیه ؟ به جاش می ریم خونه خوشگلمونو خشنگ تر می کنیم.

دیروز که رفتم خونه کلی حال داد مامان کلییییی خرید کرده بود. همینجوری از توی راه پله چیده بود تااااااا توی پارکینگ و خونه همسایه و .... .انقده حال میده آدم کلی وسیله جدید واسه خونش بخره .خلاصه کلی ذوق از خودم در کردم و بعدشم با عسلیم حرف زدم و کلی اظهار دلتنگی کردم.سه روزه ندیدمش خبببببببببب.

به جاش از امروز تا یکشنبه پیش همیمممم و هی می بینمش و هی وو ...

خلاصه که الان کلی خوشحالم

الانم پشت کامپیوتر نشستم و همه تو اتاق خودشون مشغول اینترنت بازین .این شرکت ما خیلی جالبه هیچی به اندازه قطع شدن ای دی اس ال شرکت ما رو به جنب و جوش نمیندازه .

خب این به خاطر حس مسئولیت پذیری بسیار بالای اینجانب ( حسابدار کوچولوی شرکت ) می باشد.

خب دوست جونا من دیگه برم

تا یکشنبه .خوش بگذره هاااااااااا