عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

بازم کارررررررر

سلام بچه ها

چطورین ؟ چه خبرا؟ خوش گذشت؟

پنجشنبه از سر کار رفتم خونه خود خودمون بازم کار کردیمم هی کار کردیممممممممم تا دیشب .دیگه دارم کلافه می شم دلم می خواد زودتر این ۲ هفته ام تموم بشه و من و عسلی بریم خونمونو به زندگی عشقولانمون ادامه بدیم.(خدایا منو ببخش می دونم خیلی بنده نا شکری ام تا حالا دعا می کردم منو عسلی مال هم بشیم نامزد کنیم حالام که نامزد کردیم بازم غر می زنم)

 آخه من کی می خوام آدم شم؟

ولی به جاش خونمون کلییییی خوشگلتر شده .یخچال و لباسشویی رو آوردن انقده خوشگله.کلی ذوق کردم وقتی نصبش کردن رفتم پارچامو آب کردم گذاشتم تو یخچال ( منم که ندید بدید ) الان فقط آب خنک داریم تو خونمون .بفرمایین آب خنک !

الان خیلی خوابم میاد صبح اصلا دوست نداشتم پاشم بیام سر کار دلم می خواست تا ظهر بخوابم تو این چند وقته من و عسلی دچار خستگی مفرط شدیم . فکر کنم بعد از عروسی تا ۱۳ بدر بخوابیم.

راستی وقتی دیروز اومدیم پرده ها رو وصل کنیم دیدیم اصلا اونی که سفارش داده بودیم نیست یه چیزه بی ریخت دوخته داده به مااااااا.آقای پرده اییه بی تربیتتتتتتتتتت.امروز دوباره باید بریم پیشش می خوام پرده رو بکوبم تو کله اشششششششش 

پ ن۱ : دیروز با عسلی دعوا کردیم سر هم داد زدیم . خیلی مسخره بود خیلیییییییییییییییییییییییییییی.ولی نیم ساعت بعدش دوباره آشتی کردیم.

پ ن ۲ : بچه ها همه آقایون وقتی نزدیک عروسی می شه دیگه مثل قبل عشقولانه نیستن ؟ یا فقط عسلی من اینجوری شده ؟ یا من اشتباه می کنم؟؟؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
هانیه یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 http://man-arash.blogfa.com

سلام طنین جونم واقعا چقدر وضعیت ما شبیه همه. باور میکنی اقای پرده ای برای ما یه پرده ی دیگه اورد یعنب رنگش اونی نبود که ما خواستیم اصلا هم زیر بار نرفت
این ۲ هفته هم چشم به هم بزنی میگذره
راجع به اون سوال آخرت هم باید بگم به نظرم این آقایون کلا آدم های پیچیده ای هستن و فکر کنم به خاطر نگرانی قبل عروسی این شکلی میشن!

آره هانیه جونی راست می گی . آخه ما خانومام بعضی وقتا توقع های زیادی داریم.
فدات شم عزیزم فقط ۴ روز مونده هااااااااااااااااااا.بوس بوسسسسس

سایه عشق یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 14:21 http://www.mahesharghi.persianblog.ir

فکر کنم همه به خاطر نگرانیهای قبل از زندگی مشترک اینطور میشن . مطمئنی تو وضعت از همسرت خرابتر نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟/ شاید در نظر اون توام عصبی و سرد شدی

آره راست می گی سایه جون منم این روزا خیلی عصبی هستم حق با توا

خانومی هستم دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:22 http://www.khanoomiii.blogsky.com

سلام عزیزم .

ان شا الله به سلامتی برین سر خونه و زندگیتون . خسته هم نباشی خانوم .

همه مردا همین طور هستن ! تا میبینن خرشون از پل گذشته بی تفاوت میشن .

نمونش آقایی خود من !!! پست آخرمو بخونی متوجه میشی !

سعی کن بهش نشون بدی که از رفتارش راضی نیستی و به توجهش نیاز داری .

البته بعد از عروسی خوب میشه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

عروس خانوم واسه منم دعا کن باشه ؟

چشم عزیز دلم حتما اگه قابل باشم:*

دزی سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 http://deziiii.blogfa.com

سلاممممممممممممممممم
چقدر واضح همه چیز رو شرح دادی...
منم پر از استرسم
اگه دوست داشتی بهم سر بزن
من تهنام

سلام عسیسم استرس چرا؟:) چرا همه استرس دارن آخه؟؟؟؟؟؟؟؟ :)) چشم عزیزم حتما سر می زنم.می لینکمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد