-
چه بگویم از تو؟
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:51
چه بگویم از تو؟ تو که همچون مهتاب به شب تیره من می تابی چه بگویم؟ تو بگو تو که همچون باران به ترکهای کویر دل من می باری تو همان پنجره ای که به هنگام غروب به دل خسته من باز شده یا همان آهنگی که به آن نغمه من ساز شده تو همان عطر خوش شب بویی که نفسهای مرا تازگی می بخشد تو همان روح بهاری که تن سرد زمستان مرا زندگی می بخشد...
-
طنین دختر بدی شده....
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 10:03
من چرا اینجوری شدم؟ نمی دونم... کسی می دونه؟ یکی کمکم کنه خب! کمککککککککککککککککک ..... همش غر می زنی چرا بیشعور؟ یه کم آدم باش خب! هر روز گریه ...خجالتم خوب چیزیه بابا..هر چیزی حدی داره .... اه اه اه ..... دختره لوووووووووس ننررررررررررر... خدایا من چرا انقدر اذیت می کنم؟ من غر غرو شدم.من شادابی قبلمو ندارم . من بی...
-
بازم سلام
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 10:10
سلام دوست جونام خوب بیدین؟ من چقدر آدم بی فکری هستماااااا.منو ببخشین به خاطر تاخیرم.خب دیروز مرخصی بودم! ببخشیندا یادم رفته بود بهتون بگم. جمعه شب نامزدی دختر خالم بود دلم می خواست خیلی بیشتر از اینا خوش بگذره ولی نمی دونم چرا خوش نگذشت!! شاید به خاطر اینکه تعداد جوونا کم بود.... دیروز تا ساعت ۱۲ خوابیدیم.انقده حال...
-
به به چه صبح قشنگی!!!!
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 10:28
شنبه صبح - روز اول هفته و اولین روز کاری - ساعت ۸ در ایستگاه B R T آآآآاخ ببخشید س*ا*م*ا*ن*ه* اتوبوس های تندرو : خسته و خوابالو به خاطر خستگی دیشب - فکرای بد نکنین نامزدی دختر خالم بودیم- می ری توی صف طولانی که همینجوری پیچ و تاب خورده و تا ... رفته وایمیسی همینطور که توی خیالات خودت داری فکر می کنی که چقدر شلوغه و...
-
خوشگل شده ایم!
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 11:22
سلام الان یه دونه طنین خوشگل ناناز که هی خودشو توی آینه نگاه می کنه و ذوق می کنه سر کار پشت میزش نشسته ... نمی خواااااااااااااام من کلی نوشته بودممممممممممممممممم.بلاگ اسکای خررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر.................................. دوباره می نویسم : دیروز بعد از کارم مستقیم رفتم...
-
بله برون....
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 09:22
سلام سلام چطورین دوست جونام؟ دیروز از سر کار رفتم خونه. مامانینا ( مامانینای عسلی) خونه نبودن نمی دونستم کجا رفتن؟ منم گرفتم خوابیدم خوابیدم تااااااااا ۶:۳۰ . وقتی بلند شدم دیدم همه اومدن .عزیز دلمم اومده بود.مامان هی داشت حرص می خورد که زود باشید دیر شد می خوایم بریم ساعت ۸ قراره اونجا باشیم و ما در کمال خونسردی...
-
من؟
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 11:57
سلام دوست جونام الی توی بازی من شرکت کرده.منم خودم خودمو دعوت می کنم و شرکت می کنم چون از بازیش خوشم اومد. من: پوست صورتم روشن نیست ولی تیره هم نیست بهتره بگم گندمیه .چند تا دونه کک و مک روی صورتم دارم.قدم متوسط رو به کوتاهه.وزنم هم متوسطه نه چاق نه لاغر خودم احساس می کنم یه کوچولو اضافه وزن دارم.خوشگل نیستم ولی با...
-
مهمون داری!
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 12:31
سلام قرار بود پنجشنبه صبح زود پا شیم بریم سمنان.(خاله و عمه عسلی سمنان هستن) که باز هم تنبلی کردیم و ساعت ۱۰ تازه از خواب بیدار شدیم تا صبحانه خوردیم و حاضر شدیم شد ۱۱.۵ رفتیم ترمینال جنوب و بلیط گرفتیم .بلیط برای ساعت ۱۲:۱۵ بود ولی ۱۲:۴۵ حرکت کرد.توی راه یه خورده جدول حل کردیم یه خورده آجیل خوردیم من یه خورده خوابیدم...
-
خانواده عسلیاان !!!!!
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 10:38
سلام دوستای مهلبونم منو به خاطر این غیبت طولانیم ببخشید.نمی دونم چرا حس آپ کردن نداشتم.( درسامم مونده) خب چه خبرا؟ خوش می گذره؟ بهار جونم . نارنجدونه جونم مرسی که انقدر به فکرمین شرمنده اگه نگرانتون کردم. یکشنبه ۸/۲ بازم مهمون داشتیمممممممم.خب من می خواستم با بهار و الهه برم بیروووون ولی نشد.منم غصه دار شدمممم. خدا رو...
-
عکس
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1387 09:19
سلام دوست جونیام بهتون قول داده بودم عکس از میزامون بزارم حالا الوعده وفا : ۱) میز وسط ۲) میز ناهار خوری ۳) یه منظره از خونمون
-
بهمون تبریک نمی گین؟
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 12:48
...دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام دوستم داری را از من بسیار بپرس دوستت دارم را با من بسیار بگو... وای خدایا .خوشحالم . هیجان دارم .... نمی دونم هر چی هست می دونم حس قشنگیه آخه آخه ... منو عسلییییییم یک ماهه که با هم همخونه شدیییییییییییم عشق من ماهگرد ازدواجمون مبارککککککککک دلم می خواد این عشقمون همیشه...
-
الکی بهونه دارم ):
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 12:06
این روزا خیلی احساس خستگی می کنم. انقدر که مهمون میاد خونمون .انقدر که میریم مهمونی. انگار زندگیمون نمی خواد به روال عادی برسه. بعضی روزا انقدررررر خسته ام که دلم می خواد فقط بخوابم.یه خواب راحت و آروم. بدون ترس از اینکه غذا نپختم .آشغالا رو دم در نذاشتیم.ظرفا مونده .رختا تو ماشین لباسشویی مونده و ... می دونم دارم...
-
تعطیلات خود را چگونه گذراندید!!!!!! البته بی ربط بود :دی
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 10:14
سلام دوست جونای مهربونم الهی قربون همتون بشم من . شرمنده به خاطر تاخیرم.دیروز نیومدم سر کار واسه همین نتونستم آپ کنم. خیلی پرروام نه؟ خیلی زشته؟ چی گفتین ؟ کار نمی کنم؟ سندام مونده؟ لیست بیمه رو ندادم؟ لیست مالیات ؟ حقوق بچه ها؟ ( اونو که من نباید بگم آقای رئیس باید بگه بابا! یه لحظه جو گرفتم ) چک داریم؟؟؟؟؟...
-
ما عاشقیم :*
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 11:53
چند روز پیش بهار جونم یه آهنگ گذاشته بود تو بلاگش داونلودش کردم ... .....بهترین ترانه رو من از چشای تو می سازم تو قمار زندگیمون تو نباشی من می بازم اگه باشی در کنارم با تو من مالک دنیام بی خیال غربت و غم بی خیال نور فردام دوست دارم دوست دارم توی دنیا تو رو دارم دوست دارم دوست دارم توی دنیا تو رو دارم... وااااااای...
-
اندر فواید حلقه ازدواج!!!!!!!!!!!!!!! -- دوست قدیمی...
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 10:30
سلامممممممممم شطورین؟ دلم براتون تنگ شده بودااااااااا دیروز بعد از ظهر قرار بود بریم خونه مامان بزرگم - جایی که من قبل از ازدواجم زندگی می کردم -(چون مامان بابا خارج از تهران هستن و من سر کار میرم قبل از ازدواج پیش مامان بزرگ بودم.) خلاصه توی تاکسی نشسته بودم که یه آقای حدودا ۳۰ ساله اومد و بغل دستم نشست وقتی به مقصد...
-
بازیییییییییییییییییییی
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 09:02
آخ جون بازییییییییییییییییییی نارنجدونه جونمممممممممممم منو به یه بازی وبلاگی دعوت کرده. شرایط بازی اینه: - عبارت ششکلمهای را در وبلاگ خود پست کنید (در صورت لزوم توضیح هم اضافه کنید) 2- به کسی که شما را دعوت کرده است، در این پست لینک بدهید 3- پنج وبلاگ دیگر را با لینک به بازی دعوت کنید. 4- به وبلاگهای دعوتشده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 10:57
سلام دوست جونا بابت پست دیروز باید بگم که به خدا شرمنده ام از اینکه نمی تونم دوباره عکسو بزارم تا دوست جونایی که ندیدن ببینن چون خودتون که بهتر می دونین توی دنیای مجازیم آدمای نا درست زیاد پیدا می شن. در هر صورت دوست جونیا شرمنده. دیروز بعد از ظهر حال خوبی نداشتم این بود که ساعت ۳ مرخصی گرفتم و رفتم خونه .احساس می کنم...
-
...
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 09:49
فقط ۱۵ دقیقه این پست رو نگه می دارم بعد از ۱۵ دقیقه پاک می شه! ..... . . . . . . خب ۱۵ دقیقه تموم شد! عکسو برداشتم
-
من خوشبختم
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1387 10:54
سلام دوست جونای مهربونمممممممممم یه مدت خیلی طولانی بود که وبلاگای همتونو می خوندم اون موقع تو اوج فشار و کارای عروسیم بود خیلی خسته - و گاهی وقتا عصبی و افسرده - بودم تا اینکه تصمیم گرفتم خودمم وبلاگ بسازم و توش درد دل کنم خیلی جالبه خیلی لذت بخشه وقتی اینهمههههههه دوستای ناز نازی و گل داری که اگه ناراحت باشی دلداریت...
-
زندگی خیلی خوشگله هااااا
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 11:23
می تونم اعتراف کنم که : دیگه خسته نیستم دیگه افسرده نیستم دیگه ناراحت نیستم دیگه عسلیم بد اخلاق نیست دیگه احساس نمی کنم عسلی دوستم نداره خدایا شکرت زندگی مشترک انقدررررررررر شیرینه که نمی تونم توصیفش کنم خیلی خیلی زیبا .سرشار از لحظات با تو بودن . عشق من ازت ممنونم که برای خوشحال کردن من تمام تلاشتو می کنی ازت ممنونم...
-
اتفاقات عجیب غریب!
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1387 12:49
سلام مهربونا چطورین؟ اول اول می خواستم ار تک تکتون تشکر کنم به خاطر کامنت های خوشگلتون که انقده منو خوشحال می کنه . ممنونم گوگولیای من . دوستتون دارمممممم امروز من باید می رفتم اداره بیمه برای انجام یه سری از کارای شرکت .وقتی رسیدم اداره بیمه می خواستم سوار آسانسور بشم یه آقای جوونی هم منتظر بود وقتی آسانسور اومد و...
-
سلام زندگی تازه مننننننننننننن
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1387 10:43
.... خلاصه عسلی جونم اومد و بعدش کلی عیدی گرفتیم و حال کرده بیدیم بعدش رفتیم پیش مامان بابای عسلی و ناهار خونه عمه جون و بعدش خونه دایی جونو خلاصه که اول و دوم عید گذشت .( تو این یکی دو روز عسلی من حالش زیاد خوب نبود فداش بشم من معدش درد می کرد که همه اذیت می کردن می گفتن مال اکسپرس (استرس) قبله عروسیه) روز سوم من با...
-
سلام زندگی تازه مننننننننننننن
شنبه 17 فروردینماه سال 1387 15:02
سلام عزیزای خودم حالتون چطوره ؟ خوبید ؟ سال نو مبارککک ! صد سال به از این سالها . چه خبراااااااااا؟؟؟؟؟؟ واییییییی نمی دونین چقدرررر دلم براتون تنگ شده بود.منو به خاطر غیبت طولانیم ببخشید. خودتون بهتر می دونین این مدت چقدر سرم شلوغ بود. نمی دونم از کجا براتون تعریف کنم انقدر که حرف دارم بزنمممممممم. لحظه سال تحویل...
-
آخرید پست سال ۸۶
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 10:14
سلام مهربونای من خوبین؟ سال ۸۶ هم با همه اتفاقات ریز و درشتش داره تموم می شه .وای خدای من! باورم نمی شه ! انقدررررر زود گذشت! خیلی زود.... آخی عسلی من توی این سال خیلی اذیتت کردم خیلی بهت غر زدم منو ببخش جوجو ۸۶ سال عجیبی بود پر از اتفاققققققققق. اتفاقات بدش این بود که دو تا از عزیزانمو از دست دادم . و اتفاقات خوبش...
-
ماشین عروسسسسسسسس
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 14:10
سلام دوست جونیا بچه ها به نظر شما اگه ماشین عروس ما اینجوری باشه .قشنگه؟ نظر بدیداااااااااااااااااااا باشهههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟
-
و اما عشق ۳ ( قسمت آخر)
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 09:49
اون روز حرفای عسلی خیلی روی من تاثیر گذاشت و از اون روز بود ه تصمیم گرفتم رابطمو با کامران قطع کنم . واسم سخت بود ولی عسلی خیلی کمکم می کرد مواقعی که کلاس نداشتیمم توی چت دلداریم می داد و راهنماییم می کرد. بعد از کامران من نسبت به همه پسرا بد بین شده بودم به عسلی می گفتم من از همه پسرا بدم اومده همشون مثل همن ( الهی...
-
و اما عشق ۲
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 09:17
اون روزا من با پسری به اسم کامران توی نت آشنا شده بودم و با هم ارتباط تلفنی داشتم .کامران جنوبی بود و خیلی پسره زبون بازی بود اون موقعها من فکر می کردم عاشق کامران شدم ( نمی دونم شاید بخاطر تنهایی زیاد اون دورانم بود) خلاصه که توی کلاس به هدی جریان کامران رو گفتم . روزها همینجوری می گذشت حدودا ۶ ماه از شروع درسمون...
-
و اما عشق ۱
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 14:43
یادم میاد سال ۸۳ برای ورود به دانشگاه کنکور دادم و مجاز به انتخاب رشته شدم بعد بهم خبر دادن که قبول نشدی راستش واسه منی که فکر می کردم ۱۰۰٪ قبولم یه خورده سخت بود ولی اونقدرا هم ناراحت نشدم. شاید اواسط آبان ماه بود که خبر دادن جزو ذخیره های رشته حسابداری بودم و قبول شدم . نمی دونم اون موقع چه احساسی داشتم ؟ ترس ؟...
-
خسته می باشیممم
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 14:28
سلام من دوباره اومدم . بالاخره یه خورده کارامو جمع و جور کردم . الان در خدمت شمام. ( چه خودمو تحویل گرفتما آخه بگو کی میاد چرت و پرتای تورو بخونه؟) از پنجشنبه براتون بگم که بعد از ظهر رفتیم برای تاج و تور انقده با حال بود هی خانومه تاجای مختلفو می ذاشت رو سرم و من می گفتم خوبه. بده . عسلی می گفت طنین چه با نمک می شی....
-
ثبت موقت
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 10:57
سلام دوست جونیا اول از همه مرسی به خاطر کامنتای قشنگتون . چشم سعی می کنم حتما از آشناییمونم بگم فیروزه جون . الان اومدم یه پست کوچولو بزنم و برم .امروز یه خورده سرم شلوغه دارم کارای عقب افتاده ام رو انجام می دم اگه کارام زود تموم شد حتما میام و آپ می کنم . دوستتون می دارم فعلا