عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

بهمون تبریک نمی گین؟

 

...دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام

دوستم داری را از من بسیار بپرس

دوستت دارم را با من بسیار بگو...

 

 

وای خدایا .خوشحالم . هیجان دارم ....

نمی دونم هر چی هست می دونم حس قشنگیه

 

آخه  آخه ...

منو عسلییییییم یک ماهه که با هم همخونه شدیییییییییییم

 

عشق من ماهگرد ازدواجمون مبارککککککککک

 

دلم می خواد این عشقمون همیشه برقرار باشه

الهی آمین

الکی بهونه دارم ):

این روزا خیلی احساس خستگی می کنم.

انقدر که مهمون میاد خونمون .انقدر که میریم مهمونی.

انگار زندگیمون نمی خواد به روال عادی برسه.

بعضی روزا انقدررررر خسته ام که دلم می خواد فقط بخوابم.یه خواب راحت و  آروم.

بدون ترس از اینکه غذا نپختم .آشغالا رو دم در نذاشتیم.ظرفا مونده .رختا تو ماشین لباسشویی مونده و ...

می دونم دارم الکی بهونه گیری میکنم.خوب می دونم.

من زندگیم خیلی قشنگه.عسلیم خیلی مهربونه.نمی دونین چقدررررررر کمکم می کنه.یعنی واقعا پا به پای هم کار می کنیم .و اکثر اوقات اون بیشتر از من.

ولی ...

نمی دونم شاید هنوز نتونستم با مسئولیتهای جدیدم خوب کنار بیام.

به عسلی می گم: عسلی الکی بهونه دارمممم

کلی قربون صدقه ام می ره.

خدایا منو ببخش می دونم که خیلی بنده نا شکری ام.خوب می دونم .تو یکی از بهترین نعمتهاتو به من دادی.عسلی من بهترین انتخاب من توی زندگیمهههههههه

خدایا منو ببخش اگه گاهی اوقات قدرشو نمی دونم

تعطیلات خود را چگونه گذراندید!!!!!! البته بی ربط بود :دی

سلام دوست جونای مهربونم

الهی قربون همتون بشم من . شرمنده به خاطر تاخیرم.دیروز نیومدم سر کار واسه همین نتونستم آپ کنم.

 خیلی پرروام نه؟ خیلی زشته؟ چی گفتین ؟ کار نمی کنم؟ سندام مونده؟ لیست بیمه رو ندادم؟ لیست مالیات ؟ حقوق بچه ها؟ ( اونو که من نباید بگم آقای رئیس باید بگه بابا! یه لحظه جو گرفتم ) چک داریم؟؟؟؟؟ اووووووووووووووووه چقدر کاااااااررررررررر.ولی ما هیچکدوم از این کارارو نداریممممممم.خب دیگه چه می شه کرد.فعالیت شرکت خیلی گسترده است.

پریروز تصمیم گرفتم دستور پخت کیکی رو که الهه جونم واسم گذاشته بود رو ببرم خونه و دست به کار شم! دستور پخت رو برداشتم و رفتم سر راه آرد و پودر کاکائو و بکینگ پودر خریدم و رفتم خونه خیلی واسه پختنش ذوق داشتم. رسیدم خونه و طبق معمول شروع کردم به جمع و جور کردن و شستن ظرفای شب قبل.-البته زیاد نبود- بعدش یه ذره خودم و مشغول کردم تا عسلی بیاد آخه می خواستم دو تایی کیک بپزیم ـ مثل تو فیلما- خلاصه عسلی جونم اومد و من رفتم دم در و بغلش کردم دیدم مشکوک می زنه گفتم کلک چی پشت سرت قایم کردی؟ خندید.دست زدم به کمرش دیدم یه چیزی خش خش می کنه برش داشتم دیدم یه شاخه گل تزئین شده است عسل منننننننننننن خیلی گلی به خداااااااااا.خلاصه آقا گلو گذاشته بود تو شلوارشششششش.کلی خندیدم.نمی دونین این یه شاخه گل چقدر خوشحالم کرد.باورتون نمی شه.- شایدم بشه- منم به عسلی گفتم که مواد کیک رو خریدم تا با هم کیک بپزیم.خیلی خوشحال شد.بعد از یه کم استراحت کردن رفتیم سراغ پختن کیک:

 رفتم همزن رو آوردم تا افتتاحش کنم دیدم ای واییییی دو شاخه اش یه جور عجیب غریبیه تبدیلم داخل کارتنش نداره عسلی گفت طنین نمی تونیم ازش استفاده کنیم مجبوریم با دست هم بزنیم.شروع کردیم با دست هم زدم حالا این سفیده تخم مرغو هی هم می زدیم مگه کف می کرد؟؟؟؟ دیدیم فایده ای نداره عسلی یه دفعه گفت بزار الان درستش می کنم رفت و سیم پیچید دور دو شاخه هاشو اونور سیمو زد به پیریز انقده قربون صدقش رفتم که نگو. (بچه ام مهندسه خب! ) خلاصه من آرد می ریختم و عسلی با همزن هم می زد بچه ام عشق هم زدنه هی می گفتم بده منم هم بزنم می گفت نه نه من دوست دارم من هم بزنممممممم.خلاصه بالاخره کیک رفت توی فر.

یه دفعه خانوم صاحبخونه زنگ زد که خونه این؟ من تا ۵ دقیقه دیگه میام بالاااااااااا.(بنده خدا می خواست واسمون کادو بیاره) من و می گی ؟ گفتم عسل بدو که خانوم فری داره میاد بالا.هر چی توی پذیرایی بود همینجوری پرت کردیم توی اتاق خواب و بسیار خودمونو ریلکس نشون دادیم.خلاصه اومدن بالا و کیک ما هم درست شد آوردیم ایشونم تست فرمودن فکر کنم بنده خدا به زور خورد! البته بد نشده بوده فقط یه کوچولو خمیر شده بود.


 دیروز چند تا از دوستامون قرار بود بیان خونمون شام قرمه سبزی پزیدممممممم.با کوفته قلقلی ( همون پلوی خودمون) خب چیکار کنم؟ داشتم با تلفن حرف می زدم یهو آبش تموم شد! ولی به جاش قرمه سبزیش کلی خوشمزه شده بید.بعد شامم عسلیم همه ظرفارو شستتتتت.الهی من فدات بشمممممممممممممم جیگرممممممممممم

بعدشم دوست جونیامون واسمون گل آورده بودن من انقده ذوق کردممممممممم.با اتوی مو واسه بنده! ( بیچاره عسلیم ) بعدشم کلی عکس گرفتیم به دوست جونم گفتم از میزامونم عکس بگیره هر وقت واسم فرستاد قول میدمممممم عکساشو بزارم.

ساعت ۱۲:۳۰ من و عسلی رفتیم دوستمونو رسوندیم خونه و برگشتیم .حدودا ساعت ۱:۳۰ بود که خوابیدیم.الانم خیلی خوابم میاددددد.

پ ن : دیشب کلی از عسلیم تشکر کردم به خاطر همه خوبیا و مهربونیاش

بعدا نوشت: آقا چرا این الهه و بهار منو اذیت می کنن؟

کسی می دونه؟ نه آخه من چه گناهی کردم؟ مگه من چیکار کردم خب!؟ من کار بدی نکردم به خدا.....

آقا من تکذیب می کنم.هر گونه بیداری زیر پوستی رو تکذیب می نمایمممممممم