من چرا اینجوری شدم؟ نمی دونم... کسی می دونه؟ یکی کمکم کنه خب! کمککککککککککککککککک .....
همش غر می زنی چرا بیشعور؟ یه کم آدم باش خب! هر روز گریه ...خجالتم خوب چیزیه بابا..هر چیزی حدی داره .... اه اه اه ..... دختره لوووووووووس ننررررررررررر...
خدایا من چرا انقدر اذیت می کنم؟ من غر غرو شدم.من شادابی قبلمو ندارم . من بی حوصله شدم.....
آخه اون بیچاره مگه چقدر حوصله داره؟ هر کسی یه ظرفیتی داره بالاخره یه روز کلافه می شه از دستت چرا نمی فهمی؟
آخه دیگه چقدر نازتو بخره؟؟؟؟ چقدر تو الکی گریه کنی و اون اشکاتو پاک کنه؟؟؟؟ چقدر تو رو توی بغلش بگیره تا آروم شی؟؟؟؟؟
آخه تو چته؟؟؟؟؟؟؟ اون که داره همه محبتشو نثارت می کنه.اون که داره لفظا و عملا عشقشو بهت ثابت می کنه؟ دیگه چی می خوای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی دونم به خدا خودمم نمی دونم چی می خوام؟ نمی دونم چرا انقدر بی حوصله و بهونه گیر شدم .نمی دونممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
عشق من منو ببخشششششششششششششش
بدون که خیلی دوستت دارم ....
سلام دوست جونام
خوب بیدین؟ من چقدر آدم بی فکری هستماااااا.منو ببخشین به خاطر تاخیرم.خب دیروز مرخصی بودم! ببخشیندا یادم رفته بود بهتون بگم.
جمعه شب نامزدی دختر خالم بود دلم می خواست خیلی بیشتر از اینا خوش بگذره ولی نمی دونم چرا خوش نگذشت!! شاید به خاطر اینکه تعداد جوونا کم بود....
دیروز تا ساعت ۱۲ خوابیدیم.انقده حال داد بعدشم بلند شدم و ناهار درست کردم.مامان بابای عسلی رفته بودن بیرون دنبال خرید و اینجور کارا ما هم ناهارمونو خوردیم من دوباره ۱ ساعت خوابیدم .بعدشم رفتم حموم و عسلی جونم موهامو واسم سشوار کشید آخ جوووونم الهی فداش بشم منننننننننن.بعدشم رفتیم مهمونی پیش مامانینا و دوباره شب ساعت ۱ اومدیم و خوابیدیییییییم.
شبا خیلی خنده داره من در اوج خواب آلودگی تا میرم تو رختخواب تازه انگار شارژ شده باشم از سر و کول عسلی بالا می رم مامان و بابا هم خیلی با مزه ان اصلا به روی خودشون نمیارن!!!...
امروز صبح که اومدم شرکت دیدم همکارم واسم یه ایمیل فرستاده با عنوان : گریه کن گریه قشنگه!
وقتی بازش کردم با این عکسها و صحنه ها روبرو شدم.خیلیییییی ناراحت شدم و حالم گرفته شد....
شنبه صبح - روز اول هفته و اولین روز کاری - ساعت ۸ در ایستگاه B R T آآآآاخ ببخشید س*ا*م*ا*ن*ه* اتوبوس های تندرو :
خسته و خوابالو به خاطر خستگی دیشب - فکرای بد نکنین نامزدی دختر خالم بودیم- می ری توی صف طولانی که همینجوری پیچ و تاب خورده و تا ... رفته وایمیسی همینطور که توی خیالات خودت داری فکر می کنی که چقدر شلوغه و انگار امروزم باید به خاطر ۲۳۰تومن حقوق- که همش می ره واسه اجاره خونه- با تاکسی بری سر کار که یه وقت اخراجت نکنن یه خانومی میاد و خیلیییییی راحت از جلوی همه دوستان عزیزی که توی صف وایسادن رد می شه و می ره جلوی در اتوبوس و با کمال وقاحت و پر رویی سوار می شه.
خدا رو شکر یه خانوم پر روتر توی صف وایساده بود:
خانومی که توی صف وایساده بود :
و خانومی که با کمال پررویی رفت خارج از نوبت سوار شد :
: بیاپایین ببینم پررو خجالتم نمی کشه اینهمه آدم توی صف وایسادن زرتی اومده رفته تو
: نمی خوام نکن ببینم .دست به من نزنننننن...
: ( در حالیکه مقنعه اون یکی رو می کشید) بهت می گم بیا پایینننننن
: مقنعه ام رو چرا می کشی؟؟؟؟؟؟؟
در این لحظه در اتوبوس بسته شد و اتوبوس رفت.....
چند دقیقه بعد نوبت شد که سوار اتوبوس بشه در همین لحظه یه خانوم دیگه بدون نوبت اومد که سوار بشه.
: برو اونور پررو
: نمی خوام
سوار شده بود و هم سعی می کرد سوار شه و نمی تونست چون جلوی در وایساده بود هی هلش می داد پایین....
صبح همون روز ساعت ۸:۱۰ دقیقه در اتوبوس :
خانومی که کنار میله وسط اتوبوس وایساده به آقایی که همونجا وایساده : مرتیکه برو اونوترررررر خجالت نمی کشین شما مردا انقدر می چسبین به این میله؟؟؟؟؟؟؟؟ ع و ض ی ها .......
دوباره همون روز ساعت ۸:۲۰ دقیقه در اتوبوس:
خانومی که در حال پیاده شدنه به راننده :
اااااه چقدر یواش رانندگی می کنی!!! بابا یه کم تند تر برو دیگههههه دیرمون شد!!!!
راننده: برو خانوم منکه نمی تونم به خاطر یه نفر جون چهل نفرو به خطر بندازم.....
و من متحیر از شروع زیبای این روز بهاری در اولین روز هفته!
و این داستان همچنان تا روز پایان هفته ادامه خواهد داشت!.....