عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

من خوشبختم

سلام دوست جونای مهربونمممممممممم

یه مدت خیلی طولانی بود که وبلاگای همتونو می خوندم اون موقع تو اوج فشار و کارای عروسیم بود

خیلی خسته - و گاهی وقتا عصبی و افسرده - بودم تا اینکه تصمیم گرفتم خودمم وبلاگ بسازم و توش درد دل کنم

خیلی جالبه خیلی لذت بخشه وقتی اینهمههههههه دوستای ناز نازی و گل داری که اگه ناراحت باشی دلداریت می دن و اگه خوشحال باشی خوشحال می شن

خدایا شکرت

دیروز از صبح کسل و خسته بودم آخه شب قبلش مهمون داشتیم - دو تا از دوستای عسلی- و تا آخر شب بیدار بودیم. تصمیم داشتم به محض اینکه رسیدم خونه بعد از شستن ظرفا برم تخت بگیرم بخوابم .

ولی زهی خیال باطل.... مامان زنگ زد که عصری آش رشته درست می کنم میاریم اونجا با هم بخوریم !

بعد از ظهر که داشتم می رفتم خونه سر راهم یه آقایی رو دیدم که گل رز قرمز می فروخت سه تا دسته ازش خریدم و کلی ذوق از خودم در کردم ! اومدم خونه دیدم مامانینا دم در منتظرن تا من برسم!!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه ظرفا رو شستم و .... تا اینکه عسلی جونم اومد خیلی خسته بودم بنده خدا مامانم همه ظرفای شامو شست و عسلی جونمم چای ریخت و همه خوردن من که همونجا روی مبل خوابم برده بود بابا هی گفت طنین پاشو برو سر جات بخواب

بنده خدا به مامان هم هی می گفت پاشو بریم اینا خسته ان می خوان بخوابن

منکه طاقت نیاوردم و رفتم خوابیدم ! ساعت ۹:۳۰ خسته بودم خب !

الهی فدای عسلیم بشم که مامانینا رو راه انداخته بود و بعدش خوابیده بود.

صبح که بیدار شدم عسلی هنوز خواب بود - آخه جیگرم ۲۰ دقیقه دیرتر از من میره سر کار واسه همین دیرتر بیدار می شه - نگاش کردم

احساس کردم خیلییییییییی دلم براش تنگ شده .قربونت بشم من جوجووووووووو عاشقتممممممممم

بوسیدمشو گفتم عسلم خیلی دلم برات تنگ شدههههههه اونم تو حالت خواب و بیداری گفت : فدات شم عزیزم

پ ن ۱ : گلارو گذاشتم توی گلدون و گذاشتمشون روی میز ناهار خوری واییییییی نمی دونین چقدر ناز شده اون قسمت از خونمون !

پ ن ۲ : عمر من خیلیییییییییییی دوست دارممممممممممم

پ ن ۳ : شبا این پشه های خر ! خیلی اذیتمون می کنن

زندگی خیلی خوشگله هااااا

 

می تونم اعتراف کنم که :

دیگه خسته نیستم

دیگه افسرده نیستم

دیگه ناراحت نیستم

دیگه عسلیم بد اخلاق نیست

دیگه احساس نمی کنم عسلی دوستم نداره

خدایا شکرت


زندگی مشترک انقدررررررررر شیرینه که نمی تونم توصیفش کنم

خیلی خیلی زیبا .سرشار از لحظات با تو بودن .

عشق من ازت ممنونم که برای خوشحال کردن من تمام تلاشتو می کنی

ازت ممنونم که نمی ذاری من تنها برم توی آشپزخونه

ازت ممنونم که وقتی من ناراحتم یا غر می زنم صبوری می کنی و سعی می کنی منو بخندونی

ازت ممنونم که وقتی می خوای دوستاتو دعوت کنی اول با من مشورت می کنی

ازت ممنونم که منو توی بغلت می گیری و آرومم می کنی

ازت ممنونم که وقتی از راه می رسی اول از همه منو می بوسی

ازت ممنونم که وقتی مهمون داریم پا به پای من کار می کنی

ازت ممنونم که با خانواده ام انقدر مهربونی

ازت ممنونم که انقدر صبوری و بچه بازیهای منو تحمل می کنی

ازت ممنونم که دوستم داری

ازت ممنونم ....

اتفاقات عجیب غریب!

سلام مهربونا

چطورین؟ اول اول می خواستم ار تک تکتون تشکر کنم به خاطر کامنت های خوشگلتون که انقده منو خوشحال می کنه .ممنونم گوگولیای من .دوستتون دارمممممم

امروز من باید می رفتم اداره بیمه برای انجام یه سری از کارای شرکت .وقتی رسیدم اداره بیمه می خواستم سوار آسانسور بشم یه آقای جوونی هم منتظر بود وقتی آسانسور اومد و سوار شدیم :

آقاهه: ببخشید خانوم می تونم یه سوال ازتون بپرسم؟

من: بله خواهش می کنم بفرمایین؟

آقاهه : شما ازدواج کردین؟

من : (بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!) بله ازدواج کردم

آقاهه: بهتون نمیاد

من : ....!!!!!؟؟؟؟؟؟

آقاهه: موفق باشین !

من : .............. !!!!!!!!!! مرسی

وقتی هم می خواستم از آسانسور خارج شم با دست چپم درو باز کردم که مطمئن مطمئن بشه که ازدواج کردم!!!!!!!!


بعد از کلی بالا پایین رفتن تو اداره بیمه به سمت شرکت راه افتادم .توی راه به یه پسر جوون برخورد کردم که:

آقاهه شماره ۲ : ببخشید خانوم!

من: بله؟ بفرمایید؟

آقاهه شماره ۲ : میشه پشت تلفن یه نفرو واسه من صدا کنین؟

من : !!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه نفرو صدا کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقاهه شماره ۲ : بله دوستمه یه خانومیه میشه شما پشت تلفن صداش کنین؟

من ( در حال تفکرات عجیب غریب با یه ژست کاراگاهانه) :نه شرمنده....