عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

طنین امتحان دارد.

سلام دوست جونای نازممممممممممم 

 

* عمل مادر شوهر جانمان ۴ ساعت به طول انجامیده بود زیرا که همه اون پایین مایینا ! به هم چسبیده بود! 

 

* روز اول مادر شوهر جانمان حال خوبی نداشت و در عالم بی هوشی به سر می برد اما دیروز مقداری بهتر بود هر چند که هنوز دردهای بعد از عمل را دارند ولی خیلی بهتر بودند. 

 

* روز دوشنبه طنین بانو تصمیم گرفت که باززززز خود شیرینی نماید و برای پدر شوهری و آقای الف غذا بپزد و ببرد .از اینرو بعد از مراجعت از بیمارستان مثل خ ر کار کرد و مقدار متنابهی مایه کتلت درست کرد و مدتهای مدیدی را به سرخ کردن آن گذراند و حتی - انقدر که مایه کتلت زیاد بود!!!- مقداری از مایه را در فریزر گذاشت.اما وقتی به همراه همسر جانش به منزل آقای الف رفتند پدر شوهری را خفته یافتند و آقای الف هم سیربود! از اینرو عسلی جانمان ترتیب مقدار زیادی ار کتلت ها را داد و مقداری از آن را هم گذاشتیم که فردا آقای الف ببرند سر کار.   

 

* یک دختر بچه ۵ ساله هم اتاقی مادر شوهر جانمان استHeart Smile که بدلیل زات الریه بستری می باشد - الان تقریبا خوب شده است - دیروز وقتی دیده است همه برای برای مادر شوهر جان گل می آورند به مادرش گفته است که چرا کسی برای من گل نمی آورد؟ و از آنجاییکه بوی گل برایش خوب نمی باشد داییش برایش ازین گلهای عروسکی اورده بود.

 

* اینجانب فردا صبح امتحان دارم و هنوز هیچیییییییی نخوانده ام! - خدا را شکر می نماییم که کتابش را بالاخره گیر آوردیم ! -  

 

* دیروز در حالیکه داشتیم با کتاب کلنجار می فتیم - مال*یه بین الم*لل- رئیس جان آمده و می گوید این چه کتابی است که می خوانی؟ من فکر کردم داری کتاب آشپزی می خوانی! و بنده هم یک لبخند ژوکوند تحویلشان دادم! 

 

* دیروز در شرکت خوراک لوبیا میل نمودیم که همکارمان آورده بود و ما بسی حظ وافر بردیم و تا بعد از ظهر نتوانستیم هیچیییییییی بخوریم! 

 

* می خواستم از همین تریبون از همه دوستای گلم تشکر کنم که انقدر به فکرمن و حال مادر شوهری رو جویا شدند.  

 

* طنین عزیزم بازگشتتو به دنیای مجازی تبریک می گم.Flower- خودمو نمی گماااااااا این طنین همزادمه -  

 

* بنده فردا سر کار تشریف فرما نمی شوم چون می روم امتحان می دهم Reading a Bookو - البته شاید هم امتحان به ما ب د ه د !!!-همچنین شنبه هم امتحان دارم و دیرتر می آیم پس تاااااااااا شنبه بعد از ظهر بدرودددددد. 

 

*  دعا یادتون نره لوفا

 

نظرات 26 + ارسال نظر
سوگلی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:11

سلام ملیکم...

سوگلی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:12

خب اون برای این بود که می خواستم ببینم اول هستم یا نه...
پس طبق معمول
اوللللللللللللللللللللل

سوگلی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:14

انشاالله که حال مادرشوهرت بهتر بشه... ۴ ساعت هم خیلی زیاد بوده ها...
می گم چرا اینقدر غذا درست می کنی...
چه خبره ؟.. اگه یه کم کمتر درست کنی .. می بینی که هه گشنشون می شه...
همیشه اینجور بوده مگه نه...

ستاره چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:21

خدا رو شکر متدر شوهری بهترن امتحان میان ترممممم وای ننه ایشااله موفق بشی

گ چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:36

سلام گل ---- برای مادر شوهر جانتان .
چه با مزه مینویسی !
و دیگه اینکه ایشاللله امتحانتم خوب میدی /

گیتی !

بهار چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:41

دعا می کنییییم.....

خانوم خونه چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:12 http://saeid-sh90.blogfa.com

سلام
ایشالا حالش بهتر میشه
تو هم امتحاناتو خوب میدی و سر افراز میای نت

asali چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:35

avalin barame minevisam be nazar sakht miad ba gushie jadid ke tanin kado dad ,bade modatha kalanjar tunestim berim internet.alanam sare karo bi karo charkhe tu internettanini babate hameye hamrahiat o hamechio hme chio hame chi azat mamnunam.duuuset daram

الهه چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 http://mabehammohtajim.blogfa.com

به به میبینم اینجا با اقاتون لاو میترکونید
بابا کدبانو
بابا کوزت
ایشالا امتحانتو خوف بدی

نیلوفر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 http://www.niloufar700.persianblog.ir

وایییییی چه عروس عسلییی
چقده مهربونه.
من اگر جای تو بودم و بعد کار اونهمه وقتو صرف پختن کتلت میکردم با توسل به خشونت هم که شده پدر شوهر رو بیدار میکردم و غذا رو به خوردش میدادم

نانازی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:32 http://www.nabat.blogfa.com

سلام طنین جون. مادرشوهریت هم ایشالا خوب شه.
دیگه اینکه خسته نباشی بس که درس خوندی.
برات هم دعا می کنم . بوس بوسی

خاله ریزه چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:39

به به طنین گل گلاب.. خوفی.. خداروشکر مادر شوهرت بهتر..
راجه به امتحان هم نگران نباش..
راستی از اون کتلت خومشزه ها به من نمیدی.. دلم حواست
در ضمن تو عروس مامانی هستی دخمل گلم

دخملی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 13:02 http://www.manohamsarijunam.blogfa.com

به به به به چه عروسه خانمی بابا ایول
راستی طنین جونی آقای الف کیه؟

خانومی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 13:54 http://www.khoneye-ma.blogfa.com/

عزیز دلم تو چرا هر وقت غذا میپزی اینقدر زیاد درست می کنی؟! یه کم کمتر درست کن خب ! البته خوبه ها تو فریزرت کلی غذا آماده داری
خدارو شکر مادرشوهری حالش بهتره آخی طفلی بچه هه
قربونت برم ایشالا که امتحانتو خوب بدی ....
ازین به بعد سعی کن کتابارو زودتر گیر بیاری یه کمی هم زودتر شروع کن به خوندن مادر جان

هلیا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 14:24

ایشالا امتحان عروس خودشیرین خوب بشه و مادرشوهری هم همچنین

عسل چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 14:44 http://http://ashiyaneyeheshgh.blogfa.com/

مادر شوهره از تعویض روغنی دراومد به سلامتی
ای عروس درسخون خود شیرین کن برو ببینیم جند مرده حلاجی

من وشوشو چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 21:38

بابا کوتا بیا دیگه

کم غذا بپز نمخورن اونااااااااااااااااا

بانوی سرزمینهای شمالی پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 http://banoo60.blogfa.com

انشالله مادر شوهرجان زودتر خوب شوند
و شما هم رو سفید از جلسه امتحان بیرون بیائید

مورچه پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:48

سلام
خداییش مادر شوهرت را دوست داری ؟ /؟‌؟‌؟ ؟

فائزه پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:08

سلام طنین جونی
انشاله که امتحانت رو خوب میدی نگران نباش
مادر شوهریت هم به زودی خوب میشه ولی باید خیلی مراقبت بشه نباید کارهای سنگین انجام بده آخه مامان من هم چند ماه پیش این عمل رو کرد

خانوم گلی پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 http://bo0os-bo0os.blogfa.com

انشالا مامان خانوم عسلی جونت زودتر خوب شه طنین جونم
چرا اینقد زیاد میپزی خوووو؟
طنین جونی یه روز مونده به امتحان کتابو گیر آوردی؟یهنی درست فهمیدم؟
ایشال که امتحانتو داری خوبه خوب میدی
موفق باشی عسیسم

مینا پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:42 http://www.manvaehsan.blogfa.com

سلام طنین جونم.
مرسی فدات شم که لینکمو درست کردی.
منم الان واست دعا کردم که امتحانت رو خوب بدی.
حال مامانی عسلی هم این شالله خوب میشه.
دیشب وبلاگ رو آپ کردم.
دوست داشتی بیا.
دوستت دارم.
بوس بوس.

باتو پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:56

موفق باشی عزیزم

نغمه پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:54

ان شائ الله امتحانت و بیستتتتت میشی..................این سبک نوشتنت عشقولانه نیستولی بانمک ولی من همون قبلیو دوست میداشتم

غزل بانو پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 19:06

سلام طنینم. خوبی؟ وایی چه قد دلم برات تنگ شده بود. داشتم میمردم دیگه. تو برگشتی منم برگشتم. وای من حالا می فهمم که واقعا دیگه بدون شماها نمی تونم تحمل کنم. واقعا نمی تونم. طنین اول برم بخونم چی نوشتی چه خبرا بوده. دوباره میام. طنینم زودی بیا پیشم تا اشکم در نیومده. بدو. راستی عسلی خوبه؟

خاله ریزه پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 20:55

طنین.. عزیزم.. امتحان چطور شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد