سلام بنده را از یک روز پاییزی که یه کوشولو بارون اومده پذیرا باشید!
تعطیلات خوش گذشت؟
ما هم خوفیم قربون شما!با یک آپ طولانی در خدمت شما می باشیم!
پنج شنبه :
خدا رو شکر شرکت زیاد سرمون شلوغ نبود.ساعت ۱ از شرکت اومدم بیرون ولی تا ساعت ۱:۴۵ توی صف اتوبوس بودم.آخر یا من خودمو می کشم یا توی این اتوبوسای - سامانه *اتوبوس*های *تند*رو!!!
- شهی*د می شم.
منِ خنگ رفتم قسمت آخر وایسادم اصلا اتوبوس نمیومد.هی دوتا دوتا اتوبوس میومد و به قسمت سوم ایستگاه هیچی نمی رسید.انقده غصه خوردمممممم.تازه هی اتوبوسای خالی میومدن می رفتن جلو سوار می کردن!
بالاخره بعد از ۴۵ دقیقه با فشاااااار سوار اتوبوس شدم.ایستگاه انق*لاب یه خانوووم چاققققققققققققققق به زوووووووور خودشو جا کرد! واقعا توی اون لحظه داشتم جان به جان آفرین تسلیم می نمودم! بعدشم اومده جلو می گه خانوم برو اونور من بشینم روی پله
( پله جلوی در!!!!!!!) یعنی رسما ما رو نمو*دار کرد!!!! ( بی تربیت!
)
انقدر دیر شد که سر کوچه با عسلی رسیدم و با هم رفتیم خونه.
من : عسلییییی کاش مامان یه غذای خوشمزه درست کرده باشه.به نظرت ناهارِ خوشمزه داریم؟
عسلی : آره مطمئنم
رسیدیم خونه و دیدیم مامان داره موهاشو سشوار می کشه!
عسلی : مامان ناهار چی داریم؟
مامان : املت!!!
من و عسلی:
عسلی : مامان جان واقعا؛ که آبرومونو بردی! اقلا یه غذای خوب درست می کردی!
مامان : نخیر وقتی شب قراره پختنی بخوریم ( شب قرار بود بریم خونه مامانینای من!) دیگه ظهر نباید غذای سنگین بخوریم.به جاش فردا براتون غذای خوب درست می کنم!
من و عسلی:
مامان گوجه املتو درست کرده بود.البته قابل ذکر است که املت یکی از غذاهای محبوب بنده می باشد.ولی مامان املتو خیلی شل درست می کنه که من دوست ندارم واسه همین گفتم من یه خورده از گوجه بر می دارم می زارم آبش تموم شه.
من : عسلی من می خوام املت سفت درست کنم .تو از املت من می خوای یا مامان؟ ( جرات داری بگو مامان!)
عسلی : خب منم امشب!!! هوس کردم املت سفت بخورم!!!!!
خلاصه بعد ناهار من به طرز فجیعی خوابم گرفته بود.
بابا : طنین تو برو بخواب خسته ای ما سفره رو جمع می کنیم.
من : اونوقت کی برم حموم؟
مامان : نهههه دیر می شه طنین برو حموم می خوایم بریم.
نهایتا من نیم ساعت روی مبل خوابیدم و بعد از نیم ساعت رفتم حموم و می خواستم موهامو سشوار بکشم که مامان گفت دیر می شه بیا اونجا سشوار بکش.
ولی من نیم ساعت در حالیکه مانتومو تنم کرده بودم روی مبل معطل موندم!
بابای بیچاره همه ظرفارو شسته بود.
خلاصهههه رفتیم دنبال مامان بابای جاری ( خانم و آقای الف) و با هم راه افتادیم.مامان و بابا رفتن تو ماشین اونا.عسلی می گفت از بزرگراه صی*اد شی*رازی بریم و اونا می گفتن از کر*دستان.
خلاصه قرار شد از کرد*ستان بریم .به خورده رفتیم عسلی گفت طنین بیا ما از صی*اد بریم ببینیم کی زودتر می رسه؟ سریع دور زدیم و برگشتیم .
توی اتوبان با*با*یی که رسیدیم عسلی گفت طنین زنگ بزن ببین اونا کجان؟ زنگ زدم و مامان گفت ماهم با*با*یی هستیم.یه دفعه دیدیم یه ماشین داره از پشت واسمون بوق بوق می کنه!! دیدیم اااااا مامانینان.
خیلی باحال بود.رسیدیم شهر مامانینا و من و عسلی رفتیم واسه عسکای عروسیمون آلبوم بخریم و مامانینا رفتن خونه مامانینای من!
بعد از یک ساعت بالاخره آلبوم خریدیم و رفتیم خونه.
اونجام خیلی خوش گذشت.چون عمومینا هم بودن و کلی با دختر عموم بازی کردم.(دختر عموم ۲ سالش نشده هنوز! عاشقشمممممممممممم انقذه نازهههههههه به من می گه طنی! جوجههههههههه)
موهامم اتو کشیدم.خوشگل شدم.
شبم ساعت ۱۱.۵ راه افتادیم و مامان کلی سبزی کوکو بهم داد.رسیدیم خونه خوابالو خوابالو بسته بندیش کردم.( من داشتم با یه قاشق کوچیک قاشق قاشق از اون ظرفه می ریختم توی کیسه فریزر یه دفعه بابا اومد و گفت قاشقت کوچیک نیست؟؟ بعد رفت در یه ظرف پلاستیکی که روی میز بودو برداشت آورد و سریع بیه سبزیهارو واسم ریخت توی کیسه!)
جمعه:
صبح ساعت ۱۰.۵ بلند شدیم و صبحانه ای مفصل میل نمودیمممممم.بعدشم نسکافه خوردیم و من داشتم منفجر می شدم! ساعت ۱.۵ رفتیم سراغ غذا درست کردن ( من و مامان عسلی) مامانِ بیچاره کلی یخچالمونو تمیز کرد .ساعت ۴ هم ناهار خوردیم.و من دوباره خیلی خوابم گرفت .ولی ساعت ۶ باید می رفتیم جایی.من رفتم خوابیدم و قرار شد عسلی ۵:۱۵ صدام کنه.ظرفارم عسلی جونم شسته بود.
ساعت ۵:۱۵ عسلی اومد صدام کرد ولی من گفتم هنوز خوابم میاد.گفت خب تا ۵.۵ بخواب. ولی دیگه خوابم نبرد چون همش می ترسیدم دیر بشه و وقت نشه حاضر شم!
ساعت ۵.۵ بلند شدم و جنگی حاضر شدم و مامانینا مارو رسوندن و خودشون رفتن خونه یکی از دوستاشون.
ساعت ۸.۵ اینا رسیدیم خونه و نشستیم سر کار دفتر نویسی که عسلی قرار بود امروز تحویل بده.هر چی به عسلی گفتم بده من دفتر روزنامه شو بنویسم قبول نکرد.
مامان زنگید و گفت شام نخوردین که؟ گفتم نه.گفت پس نخوردین تا ما بیایم.ما به سر می ریم تا ملاصدرا و بر می گردیم.
ما هم بسیار شنگول شدیم چون فهمیدیم که مامانینا می خوان برن استار برگر و همبرگر بخرن.
گفتم کاش چیز برگر بخرن.عسلیم گیر داد که زنگ بزن بگو چیز برگر بخرن.ولی من روم نمی شد و آخرم زنگ نزدم.
دیگه دفتر روزنامه تموم شده بود که مامانینا اومدن و چیز برگر خریده بودنننننننننننن.حالشو بردیم.
شامو که خوردیم عسلی می خواست دفتر کل رو بنویسه من دوباره گیر دادم بده من ولی اون قبول نکرد.گفتم خب بزار برات بخونم ولی بازم قبول نکرد!
بعد ده دقیقه
عسلی : طنین خب نمی خوابی بیا اقلا واسم بخون!
من : نمی خوام
عسلی : اوکی
۲ دقیقه بعد
من : بده بخونم!
تا ساعت ۱:۱۵ دفتر نوشتنه طول کشید.بعدشم رفتیم لالا
صبح عسلی در حالتی کاملا خوابالو می گه : طنین مرسی که دیشب کمکم کردی.
من : عسلی می گیرم لهت می کنمااااااا.خرررررررررررررررر.( این یعنی خیلیییی احساساتی شده بودم و می خواستم از شدت دوست داشتن گازش بگیرم!!!
)
پ ن : من و عسلی قراره از فردا به مدت یک هفته رژیم بگیریم.
افللللللللللل
آخ جون که آپ کردی.....
ماچ ماچچچچچچچچچچ
چقده هم طولانیه... یوهووووووووووو...........

میگم میبینم که میخوای همیشه از فردا رژیم بگیری.....
ای شیطون.... حالا این فردا کی میرسه؟؟؟؟
حسابی هم که بخور و بخواب و مهمونی برو راه انداخته بودین ها!!!! ایششاللا کههمیشه به خوشی....
ما هم قرار بود رژیم بگیرم ولی خب نشد و من از امروز رژیم غذایی خودمو دارم اجرا میکنم
و توی این دو رو هم حسابی خوردم مخصوصا بستنی که یک وقت ناکام نمونم
حالا چرا یه هفته؟
آخه رژیمش یک هفته ایه
حالا چرا رژیم؟این چه رژیمیه که یه هفته ای ؟وای منم عاشق املت سفتم
یک هفته دیگه اگه نتیجه داد واستون دستورشو می زارم
از فردا شروع میکنید رژیمو؟؟؟؟؟؟؟؟
از شنبه؟
نکنه شوما هم کارتون لحیم کاری بوده و ما خبر نداشتیم
از فرداااااااا به شرافتم قسم ((=
منم از این رژیما میخوام
قول بده اگه کاری بود بذاریش اوکی
حتما عزیزم
سلام عسیسم
منم چیز برگر می خوااااااااااااااااااااام
راستی این رژیمه رو برامون بذار
همه می خوانش
چه مادرشوهر خوبی داری
اوکی جیگر اگه جواب داد حتما می زارم.
اما من اینترنتم قطع نشده بود......
ای جونننن
هستین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بچه ها اینترنت من هی قطع می شه )):
من که هستم عسیس
.... طینی هم باید باشه
... مگه دست خودشه؟؟؟....
حاضرررررررررررررررر
معلومه که یادمه
سلام طنین جون.املت سفت منم دوست دارم.
من اونقدر نحیف شدم که فکر نکنم حالا حالاها رژیم بخوام
قربونت برم چرا نحیف شدی؟
خوشبحال نانازی که نحیف شده... کاش منم نحیف می شدم کمی....
تو که از نحیفم گذروندی دختررررررر
عمرن.... من یک عدد تپلی شیکمو هستم....
حالا بعدن خودت متوجه میشی....
نههههههههههههههه عسکت که خیلی لاغر بود
جون.قربون اون چشمای ور قلنبیدت بشم!!!! ((=
دزی باز کجا رفت؟؟؟؟ ناهار عروسی بود مگه که انقد طول کشید... فکر کنم سلنس بعدی ناهارش شروع شده...
(یک عدد شیطان هستم من)
بیا شب نزاریم شام بخوره....
آرهههههههههههههه :دی
میگم طینی....
من یه کم خیلییییی شیطون و شلوغ و پر حرفم.....
اگه بخوای خجالت بازی و ساکت بازی در بیاری اونوقت من ناراحن میشم ها.... تو هم باید به شیطونی همینجا باشی.... باشه؟؟؟؟
ینی در واقع از دیوار راست بالا می روم در بیشتر اوقات..... افطن سعی کنید خیلی خانوم نباشید.....بی زحمت....
نترس بهارییی من خانوم نیستم ((=
طنین جونم
نمی دونم چیکار کنم؟
دلم نمیاد تمومش کنم اما اینطوریم...
سلام طنینی
وای چقده ن.شتی
منم چیزبرگر می خوام
راستی من این خرسو از میرزایه شیرازی خریدم
میگفت ۴۰تومن ولی حراج بود داد ۲۲ تومن
خیلی عروسکاش خوب و مناسب بود
خیلی ناناز بود خرسههههههههه
الهههههه تو اومدی تهران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الهه نامرررررررررررررررررررررد.
رژیم یه هفته ای؟! یعنی جواب میده؟!!!

من شدیدا مشتاق شدم الان
جواب داد حتماااااااااااااااااااا بگو چه جوریه
حتما جیگملی
منم استار برگر میخوام
خیلی خوشمزش همبرگراش
البته من چیز برگر رو به خاطر اون پنیرای زردش هیچیم دوست ندارم
به جاش دبل برگر مخلوط دلم خواست یه دفعه ایی
دبل برگر؟؟؟؟؟؟ گنده نیست؟
سلام طنین جونم.
وای چه بچه فعالی...آپت خیلی طولانی بود.
همین طور مثل همیشه باحال.
معلومه تعطیلات کلی خوش گذشته.
راستی میشه وزن خودت و عسلی و واسم بگی؟
شب خوش.
بابای.
من قدم ۱۵۶ و وزنم ۵۸ .عسلیم قدش ۱۷۵ وزنش ۷۸
سلام عزیزم. خوبی. این حرفا چیه؟ من از تو خیلی خوشم میومد. از الهه هم بپرسی اخلاق منو بهت میگه. من با هر کی دوستم نسبتا باهاش همینطوریم اما شماها واسم فرق دارین. من شما ها رو ( تو الهه ها نارنجدونه بهار توتی و ... رو خیلییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم. بیا این پستو بخون مال توه. شاید یکی دو روز نتونم بیام. فحلا بای.
مرسیییییییییییییی عزیزم
میگم چرا به جز تو و نارنجدونه واسه هر کس کامنت گذاشتم نیومد؟ من دلم گریه می خواد. هیشکی منو دوس نداله.
نمی دونم ! جیگر
سلام طنین جونم چه رژیم باحالی یعنی فقط یه هفته باید زجر کشید؟





میشه لطفا حتما بزاریش؟
مگه املت شل و سفت داره ؟ من که تا حالا متوجه نشدممممممممممم
خوش به حالت که هم کار می کنی هم میای نت
لبتون خندون دلتون شادددددددددد
آره عزیزم بزار خودم یک هفته رو بگذرونم اگه جواب داد می زارم.باشه؟
خیلی خوب نوشته میکنی
دمت گرم
میسی میسی
من دارم ارشیوتو میخونم عزیزمممممممممممم


قربونت برم عزیزم
بچه چرا این قدر خشن عشقولی میشی تو
وا ه واه واه چه عروسی مادرشوهرت یخچالت رو تمیز میکنه خجالت داره که من میکشم به جات تو زحمت نکش 








خجالت نداره که خواهر :دی ((:
می بینم که حرفای دزی اثر داشتو زود اپ نکردی شیطونک خانوم خودم....
اوهوم :دی
سلام طنین جونم
عجب پست طولانننننی بود ها
من فکر نکنم بتونی رژیم بگیری آخه تو انقدر میخوری چطوری میتونی رژیم بگیری
خوشحالم که آخر هفته خوبی داشتی
حالا که باربی شدم می فهمید :دی
هیچم زیاد نمی خوره فائزه خانوم.....
خب ادم واسه اینکه زنده بمونه باید بخوره دیگه....
تازه جوحوی من به اندازه شیمکش می خوره... مگه نه طینی جونم؟؟
تازه ریجیم هم می تونه بگیره....
سوپتو نشونش بده مامان.... نشون بده تا ببینه می تونی....
آره آره تازه سوپمم آوردم سر کار امروز:دی
میگم حالا بیا و ناز نکن
..... بیا اپ کن دیگه
... من به دزی میگم دعبات نکنه
... اصن الان میرم خودشو مجبور می کنم اپ کنه که درس عبرتی بشه
.... البته اگه الا از خواب بیدار شده باشه....
ناااااااااااااااااز می کنیم :دی
تازه اول هفته ی خوبی هم داشتیم...
واسه من که یکی از عالی ترین اول هفته های این چند سال اخیرم بود....
قربون دوست نانازی خودم برم یی عاااااااااااااالمههههههههههه
بهار نامرد من بیدارم و سرکار
طنین سلام
بهار سلام


طنین سلام
خوفین خوشین
من گفتم خوبه اول صبح بنویسه
ما هم یه کپی از نوشته هاش می گیریم میذاریم تو وبلاگ خودمون
اااا زرنگین :دی
سلاممممممممممممممممممممممممم






کسی اینجا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دزی جون جونیم من اینجا هسته هستم..... تو اونجا هسته هستی هنوزی؟؟؟
طینی چرا قصه تعریف نمی کنه امروز؟؟؟؟ نکنه سینه پهلو کردیده