سلام دوستام
من اومدممممممممم.امتحانام تموم شدهههههههههه هورااااااااااااااااااااااا
پنج شنبه :
صبح امتحان داشتیم دیگه .صبح بلند شدیم یه لیوان نسکافه زدیم تو رگ! بعدش رفتیم سر امتحان .توی راه یکی دیگه از بچه ها رو دیدیم کلی واسمون درس توضیح داد. ( چهارشنبه شب مثلا نشستیم درس بخونیم منکه ساعت ۱۱ روی مبل خوابم برد عسلیم که نصفه نیمه خونده بود.تازه قبلشم فیلم کلاهی برای باران دیدیم!) امتحانش نسبتا راحت بود.یکی دو تا از سئوالاشم که از خودم نازل فرمودم! بعدش عسلی کلی بهم خندید بابت اون جوابایی که نبشته بودم!
ساعت ۱۰ برگه هامونو دادیم من بیچاره باید میومدم سر کار ولی عسلی مرخصی گرفته بود و رفت خونه.
ساعت ۱۱ رسیدم سر کار.از ساعت ۱۲ تا وقتی بخوام برم خونه بطرز فجیعی کار داشتم. جونم داشت در میومد.می خواستیم بریم خونه مامانینا .عسلی گفت من میام فردوسی ساعت ۱:۱۵ از اونجا با هم بریم. منم یه عالمه کار بهم گفته بودن تاااااا ساعت ۱:۳۰ شرکت بودم.عسلی زنگید که کجایی؟ گفتم دارم میام. روز پنجشنبه روز ضایع شدن من بود.هی اشتباه می کردم.اعصابم ریخته بود به هم. از یک طرف دیر شده بود.از یکطرفم کلیییییی کار داشتم.
دیگه ساعت ۱:۳۵ با فلاکت ز شرکت زدم بیرون. توی راه عسلی دوباره زنگ زد که گفتم توی راهم.
رسیدم به عسلی در حالیکه مثل یک بمب در شرف انفجار بودم! به عسلی گفتم خیلی عصبیم .یه عالمه کار داشتم .توام هی زنگ میزنیییی.( حالا اون بیچاره فقط یک بار زنگ زده بودا!) اونم عصبانی شد و گفت عصبی هستی که هستی... من کجا زیاد زنگ زدم؟؟؟؟ منم محلش نزاشتم.رفتیم سوار اتوبوس شدیم و توی راه یه کوچولو گریه کردم. ( لوس ننر) رسیدیم تهرانپارس یه خورده بهتر بودم.عسلیم کلی نازم کرد و لوسم کرد تا خوف شدم! بعدشم سوار ون شدیم و رفتیم .نزدیکای شهر مامانینا که رسیدیم شدیدا باد و خاک گرفته بود و طوفانننننن .زنگ زدم بابا بیاد دنبالمون که گفت کار دارم نمی تونم بیام!
از سر کوچمون تا خونه پر از گرد و خاک شدیم.
رسیدیم خونه و بخور بخور شروع شد! بعدشم مثلا می خواستیم بخوابیم.اول که موبایل من زنگ زد بعد من بر نداشتم موبایل عسلی زنگ خورد.بعد موبایل مامان زنگ خورد...ای خدااااااااا خلاصه دیگه همه بلند شدن ولی من همچنان سعی داشتم بخوابم.از اونور خواهر گرامی گردو می شکوند !!! ای خداااااااااااا.دیوانه شدم.بلند شدم کلی غر غر کردم.
بعدشم یکی از دوستامون اومد ما رو زیارت کنه! ابروهامم خوشمل کردم.
شبم عسلی پرده ها رو باز کرد مامان همه رو ریخت توی ماشین و شست. می گم چرا حالا داری خونه تکونی می کنی؟ می گه خب من تا ۴۰ روز زیاد نمی تونم کار کنم باید خونم مرتب باشه....
جمعه :
صبح از درد انگشتم از خواب بیدار شدم. ( یادتونه گفتم انگشتم گیر کرده بود زیر مبل؟ من فکر می کردم خوب شده چون یه مدت چرک کرد بعد دیگه چیزی ازش خارج نمی شد گفتم دیگه خوب شده) ناخنم تا ته بلند شده بود و کم کم داشت جمع می شد. جمعه صبح که بلند شدم این ناخن کاملا رفته بود توی گوشت پام یعنی از دو طرف جمعه شده بود اومده بود بالا و کناراش رفته بود توی گوشت پام! دردی گرفته بود که نگو.بابام گفت بزار من الان درستش می کنم.حالا منم سکته کرده بودم که می خواد چیکار کنه؟ بابا جان سیم چین به دست ! اومد و سر ناخنمو چند جاشو برید.الب بود که وقتی سرشو می برید تا تهش ترک می خورد! یعنی کاملا جدا از انگشتم بود! اولش خیلی درد گرفت ولی کم کم بهتر شد و از توی گوشت در اومد. بعدش رفتم یه دوش گرفتم و اومدم و سر ناخنمو گرفتیم.خلاصهههههه حالا مامان جان انگار داره می ره سفر قندهار! بادمجون و کدو سرخ کرد.تر تمیز کرد و... من و عسلیم یه عالمه آب سیب و آب هویج گرفتیم و همه خوردیم.
عسلیم کلی اذیتم کرد گفت الان می ریم دکتر .دکتره انبر به دست میاد سمتت تو هی فرار می کنی ولی اون می گیرت و ناخنتو می کشه!!!!! می گفت نخ ببندیم به ناخنت اون سره نخم ببندیم به در .درو ببندیم ناخنت کنده بشه!!!!
راستی من دوباره به موهام اسکالا زدم ایندفعه خیلی باحال تر شددددددد.از ریشه موهام فر شده.عسلی کلیییییییییی قربون صدقم رفت هی می گفت طنین خیلی ناز شدی.ک * ث * ا * ف * ت خیلی ناز شدی! ( نگران نشید این مدل ابراز احساسات من و عسلیه وقتی احساساتمون فوران می کنه!)
منم کلی خودمو واسش لوس کردم.
ساعت ۸ همگی باهم اومدیم تهران.اول رفتیم خونه مامان بزرگم شام خوردیم خواهرمم موند اونجام.بعدش ما با مامانینا رفتیم خونه ما.من انتخاب واحدامونو فرستادم.دقیقا تا دیشب وقت داشت!
امروز صبحم ساعت ۵ مامانینا رفتن بیمارستان . ساعت ۹ زنگ زدم به بابا گفت مامان هنوز تو اتاق عمله.قرار بود من شب برم پیش مامان ولی الان بابا گفت اجازه می دن آقا بمونه خودم می مونم پیشش.بعد از ظهرم قراره بریم ملاقات...
پ ن : حس شکلک گذاشتن ندارم شرمنده.
پ ن ۲ : امروز صبح دوباره ناخنم درد گرفته بود نصف دیگشو گرفتم.الان تقریبا یک سانت ناخن دارم!
خدارو شکر امتحانات تموم شد خلاص شدیا
اینم واسه انگشتت
خودت که قبول نیستی من اولم
فونت این پستتو درست کن نمیشه خوند
مجبور نیستی روزه نیستی با صدای بلند داد بزنی...
بهتر از اینه که تظاهر کنم روزه ام .نه؟
واقعا چه با حال درس میخونین
وای انگشتت چقدر وحشتناک شدهاااااااااااااااااااااااااا الهی
مامانت چطوره خوبه ؟
آره عزیزم عملش کردن.به هوش اومده /مرسی گلم
طنین بی ناخون هی طنین بی ناخون
راستی مگه تو اصل موهات فرفریه که حالت دهنده میزنی فر میشه؟
توجیه خوبی نبود.. موفق باشی..
من توجیه نکردم. روزه نگرفتنمم به خودم مربوطه
بدین وسیله شعر هلی عزیز را تصحیح می نماییم

باشه بعد شما دلتون خنک می شه؟!!!
طنین بی ناخون افتاد توی قندون
نانازی سهیل محمودی شده
ایشالا مامانت خوف خوف می شه. امشب سر افطار براشون دعا می کنم که زود زود خوب شن!
به اون دوست عزیزی که گفته چرا طنین داد می زنه که روزه نمی گیره باید بگم به کسی ربطی نداره
خوبه
یادم رفت طنین جون ناخونتم خوب میشه قصه نخوری ها.
باشه ولی باطنش
باشه خوبه؟
باز به همون دوست بالایی که خیلی ف تشریف داره بگم که اگه
منظورم این بود که اینجوری دلتون خنک می شه؟ من و دوستام اینجا همینجوری راحتیم. یعنی یکرنگیم و دروغ به هم نمی گیم.
شما هم اگه ناراحتین به ماها سر نزنین.
روزه ربطی به
بودن نداره.. همه مسائل رو با هم قاطی نکن عزیزم...
روزه نگرفتن اصلا اشکالی نداره. من خودم هم بعضی وقتا نمی گیرم... اما حرف من اینه که لزومی نداره خیلی راحت از زیر ژا گذاشتن قوانین دینمون حرف بزنیم.. به نظر من اگر طنین می گفت ناهار خوردیم چون ما روزه نمی گیریم خیلی بهتر بود تا ایکه بدون زدن حرفی از این ایام مثل ایام عادی بگه ناهار خوردیم.. من فقط نظرمو می گم.. و اصلا قصد توهین به هیچکس رو ندارم... شما هم سعی کنید به کسی توهین نکنید...
وااااااااااای دلم ریش یش شد
از حال رفتم
غشیدم با یان توصیفات از ناخن و سیم چین و ایناااااااا
میگم شیرینی قبولی امتحاناتونم میدین دیگه نه؟!
فکر کنم در آینده نزدیک مامان منم این عمل رو انجام بده



ما مان منم این عمل و انجام داد ولی خیلی بد بود چون دیابتم داره ایشاالله مامان شما خوب بشه و به سلامتی این عمل رو پشت سر بگذاره
... عزیز می دونم قصد توهین نداری وگرنه اینجا نبودی.ولی ببین ماها که دوستاشیم مطلبو می گیریم. برای طنینم این روزا روز عادی نیس. وگر نه زولبیا و بامیه نمی خرید
بودن نداره اما بیان کردن اینکه روزه هست بیشتر به
ربط داره. یعنی که چی!!
بعد هم من خودم می دونم که روزه ربطی به
من فکر می کنم که ما یه دنیای مجازی تشکیل دادیم که بی تکلف و بدون تشریفات با هم ارتباط برقرار کنیم و با هم دوست باشیم. از مسائل هم با خبر می شیم و به هم کمک می کنیم. توی جهان مجازی ما صحبت از راحت بودن و رک بودن و تخلیه همه رفتارهایه که توی جامعه اونو نمی پسندن.(رفتارهای منطقی و مودبانه) اینکه من میام می گم ناهارمو خوردم توی این دنیای مجازیه.شاید طنین هم وقتی می ره یه محیط واقعی مثلن خرید بیان نمی کنه که روزه نداره و لنگ درست کردن ناهاره.
لطفن تو دوست عزیز بزار که ما راحتیمونو توی بیان مطلبمون حفظ کنیم.
ببین ... عزیز
هر کی هستی از اینکه این همه وقت صرف کردی مرسی.
من دوست ندارم ازم ناراحت باشی.
او کی!!
تو رو خدا اگه با حرفام نالاحت شدی ببخشید عزیزم.ولی باور کن اینجا یه دنیای کوچولوی بی رنگه!باورهای دینی من و شما برای هردومون ارزشمنده.اما تا زمانی که جبر روش نباشه.
طنین جون ببین چه گردو خاکی به پا کردم!!
خدا رو شکر امتحانات تموم شد راحت شدیااا


آخی ناخنت
زود خوب شه ایشالا
مامانت هم ایشالا که زودی صحیح و سالم بیاد خونه
آییییی
پام درد گرفت بابا
تو چقدر تحمل داری
من که خیلی کم طاقتم
سلام .
ایده ی وبلاگتون جدیده . مطالب هم طوریه که ارزش داره تا بازدیدکننده زیادی داشته باشه .
با پیشنهاد تبادل لینک چطورید . این طوری وبلاگتون هم در دسترس من و هم در دسترس بازدیدکننده های من قرار می گیره . وبلاگ من هم همینطور برای شما .
اگه موافقید عنوان لینک ما
۩۞۩ روانشناسی خانمها و آقایان ۩۞۩ هست . یا می تونید به جای لینک کردن کد RSS ما رو از منوی سمت چپ وب ما کپی کرده و در وبلاگتون قرار بدید .
اطلاع بدید که عنوان پیوند شما رو چی بذارم ؟
شاداب باشید .
اینهمه چیز خوب تو این پست هست... اونوقت اسمش رو گذاشتی ناخون.....

مامانت همه ایششاللا زودی مرخص میشه و تو هم با یه عالمه خوراکی (بترکه چشم حسود ) میری دیدنش....
جیگر طنین مامانی خودم رو....
سلام
طنین جون انشاله عمل مامانت خیلی خوب انجام میشه. آخی از کارهایه مامانت گفتی یاد مامانی خودم افتادم. طفلکی مامانا چقدر مهربونن.
از ناخن توی گوشت رفتن هم نگو که منو یاد اسارت میندازه. من آةخرش رفتم انگشتمو عمل کردم. سخت نیستا. ناخنشو میسوزونن دیگه از اون به بعد بچه خوبی میشه مستقیم بالا میاد به چپ و راست نمیره که پدر پا رو در بیاره.
همه درمونگاهها که عمل سرپایی هم داشته باشن انجام میدن. تا ۲-۳ روز یکمی سخته اما برای یه عمر راحت میشی
بعدشم میبینم که نظردونیت صحنه جنگ جهانی سوم شده.
نانازی هم رستم جمع
ما توی این دنیای مجازی هم همش قصد کنترل کردن و باید نباید گفتن به همدیگه رو نداریم. کاشکی اونقدر که به مسانل دینی اهمیت میدیم و روشون تعصب داریم ؛ کمی هم به آزادیهای شخصی همدیگه اهمیت می دادیم و متوجه می شدیم که انسان بودن فقط به روزه گرفتن نیست و صد البته هر کس روش زندگی مخصوص به خودشو داره.

طنین جان امیدوارم مادرت زود زود خوب بشهو ناخن پات هم خوب بشه خیلییییی زود. یه دکتر بری برای ناخن پات بهتره یه وقت چرک نکنه بدتر بشه
طنین جون این حالت دهنده اسکالا برای موهای لخت و صاف هم قابل استفاده است ؟ تو فقط اونو می زنی به موهات بعد موهات فر می خوره ؟
ببخشید اون جمله اول کامنت بالاییمو تصحیح می کنم : ما توی این دنیای مجازی هم همش قصد کنترل کردن و باید نباید گفتن به همدیگه رو < داریم! >
اشتباه قلمی بود
سلام طنین خوشگلم .برای مامان عزیزت آرزوی سلامتی میکنم.هفته ای پر از شادی داشته باشی عزیز دلم.
ای بگم خدا چه کارت کنه....









تمام بند بند وجودم درد گرفت وقتی داشتی توضیح میدادی بابات چه کار کرد
آخه منم یه بار کشو افتاد رو پام
البته خوب بودا..چند روز مدرسه نرفتم
ولی کلآ جونم داشت بالا میومد...
ناخنه بلند بلند شده بود جرآت نیم کردم بهش دست بزنم.
نیم ذاشتمم کسی دست بزنه
وووی..




این عسلیم بد جوری تعریف میکنه ها
تو رو خدا دیگه از این مطالب خشونت بار ننویس تو وبت ...
حداقل اولش بزن 45+
زاستی...
بدو بیا وبم شوهر نانسی جونو ببین چه خوشکوله
ایشالا مامانتم زود سالم سالم میشن
سلام طنین جونم

خدارو شکر امتحانت تموم شد
وای از انگشت پات گفتی حالم بد شد یه جوری شدم خیلی بده نه من تا حالا این درد رو نکشیدم ولی از تعریفات معلومه خیلی بده
بعدم اینکه انشاله عمل مامانت به خوبی انجام میشه نگران نباش
بعدم اینکه مگه موهای تو فره که وقتی اسکالا میزنی فرفری میشی
سلام وبلاگه جالبی دارید
اگه دوست داشتی به وبلاگ من هم سری بزن