سلام
یک عدد طنین زیاد خوابیده!!!!! در خدمت شماست ( هر چند دیگه خودتون بعد اینهمه مدت فهمیدید که ما بسیار خوابالو می باشیم)
عرض شود خدمتتان کهههههه دیروز به مدیرم گفتم کامپیوتر حسابداری هم بیاریم اینجا ( روی میز منشی) که دم دستم باشه چون تا یه کار پیش میومد مجبور بودم هی برم اتاق حسابداری دوباره هی بیام اینجا خلاصه دیروز کامپیوتر رو آوردن اینور و من الان دو تا کامپیوتر دارم!
کامپیوتر رو که آوردن کیسش رو گذاشته بودن بیرون از میز بعد اون یکی رئیسم ( بد اخلاقه) اومده می گه اینو چرا گذاشتین بیرون؟ پامون می خوره بهش بزارینش توی میز .بعد مدیرمون گفت : خب اونجوری واسه خانم ب ( طنین جونننننننننن) سخت می شه پاهاش می خوره به کیس . اون یکی رئیس برگشته می گه: نه بابا این کوچولو ِ اون زیر میرا جا می شه!!!!!!!!!
بعد از ظهرم رفتم خونه مثل ... کار کردم از ساعت ۵ که رسیدم خونه تاااا ۶ داشتم ظرف می شستم بعدش زنگ زدم به عسلی که ببینم چرا نیومد گفت من انتقال خونم اومدم خون بدم . ( چند روز پیش رفته بود خون بده بهش اجازه نداده بودن چون ۳ ماه از آخرین باری که خون داده بود نگذشته بود) منم نمی دونم چرا بی خودی ناراحت شدم. گفتم کی میای؟ گفت ۱ ساعت دیگه .گفت چته طنین ناراحتی؟ گفتم نه هر چی گفت گفتم نهههههههه. بعدش رفتم غذا درست کردم و خوردم تاااااا ۷ موبایلم زنگ خورد برداشتم دیدم مامان بابای جاری وسطین گفتن ما تا ۵ دقیقه دیگه اونجاییم!
منم کلی خدا رو شکر کردم که خونه رو جمع و جور کرده بودم.
ساعت ۸ عسلی بالاخره اومد.
اونام تا ۸.۵ نشستن و بعدش رفتن.
ما هم مثل جنازه نشسته بودیم روی مبل و داشتیم از خستگی هلاک می شدیم
عسلی کلی خودشو لوس کرد که ازش خون گرفتن.
یکی از بچه ها تولدش بود گفت بیاین دور هم باشیم ولی ما انقدرررر خسته بودیم که گفتیم نمیایم.
ساعت ۹ رفتیم توی رختخواب در حالیکه من شدیدا مقاومت می کردم که نخوابیم و امروز اصلا همو ندیدیم و ... ولی خوابیدیم موبایلو کوک کردیم واسه ۱۱ که بلند شیم ترانه مادری رو ببینیم . بلند شدم دیدم ساعت ۱۱:۴۵ به عسلی غر زدم که چرا ۱۱ بیدار نشده ( موبایل عسلیو کوک کرده بودیم) بعدش دوباره خوابیدیم تاااااا صبح!
پ ن : نارنجدونه جونم منم باهات موافقم بوسیدن چشم همسر خیلی حال می ده من روزی هزار بار چشمای عسلمو می بوسم.
اوللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
دومممممممممممممممممممممممممممم





آخ جونم من همش هستم الان ای بی نعرفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت طنین بی معرفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
راستی اهون سلام















تو خیلی بی معرفت هستی طنین جونی دیگه من رو دوست نداری باشه فقط خودت خواستی که گریه کنم طنین جون ببین چقدر با معرفت هستم همش من هستم ببین نه دیگه ببین
وای طنین
منم هی از خواب غش می کنم
من روزی ۱۰۰۵ بار
چرا اومدم ولی این دوست سابق وبلاگمو پیدا کرده همش تو زندگی خصوصی من سرک میکشه منم دیگه نمینویسم
منم خیلی خوابم میاد الان
چقدر تو خواب آلووووووووووو می باشی
خوش بگذره طنین خوشگلم
چشم طولاااانی مینویسم
وای..
طنین جون..
تورو خدا نذار اینقدر خون بده...
سالی یه بار...دو سالی یه بار...
مامان بزرگ منم قدیما همش خون میداده..الا وضعش زیاد خوب نیست
سلام گلم
ممنونم بایت اینکه منو لینک کردی
عزیزم منم شمارو لینک کردم
اینقدم نگیر بخواب
آخه مگه کارو زندگی نداری ؟
معلومه دیروز خسته بودی همش خوابیدی تازه شدی مثل خودم خوابالود
سلام خانمی. میگم ایده خوبیه ها. بوسیدن چشم همسری.
ولی همسریه من چشاش حساس بید. وقتی من ریمل میزنم چشای اون آب میاد. وای به روزی که بخوام ببوسمشون
سلام طنین جون

من هم خیلی خوابالو بیدم
امیدوارم همیشه خوب و خوش و خرم باشید
سلام طنین جان من ۲۲ سالمه دانشجو هستم این ماجراها مال دوران دبیرستانمه البته هنوز این ارتباط ادامه داره ولی خیلی محدود
ممنونم که دنبال می کنی
طنین جون چقدر مهمون دارن ووووووووواااااااااااااااااااای ادم خسته میشه
منم خیلی خوابالو هستم عزیزم ایراد نداره
سلام طنین جونی
خوابالو خانم خوب بیشتر استراحت کن انقدر مهمونی بازی نکنید
ببینم راستی مامان بابای جاری وسطه خونه شما چیکار داشتند
من که هر روز توی شرکت خوابم نمیدونم چیکار کنم