عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

مهمونی

سلام سلام آی بچه ها

چطورین ؟ ما هم خوبیم و بسیار خسته و خوابالو.

یادتونه گفتم به یه دوست قدیمی اس ام اس دادم؟

دیروزم بهش زنگ زدم و واسه شب دعوتش کردم. برگشته می گه : عسلی می دونه تو داری منو دعوت می کنی؟؟؟؟ گفتم : معلومه که می دونه! اگه عسلی نمی دونست من الان بهت زنگ نزده بودم. خلاصه گفت حالا ببینم چی می شه و اصلا شاید دو نفری اومدیم! گفتم ایول خیلی خوشحال می شیم...

شنبه ها عسلی نیمه وقته و ساعت ۱ می ره خونه . قربونش برم از صبح انقدر به من زنگ زد ( زنگ موبایلم وقتی عسلی زنگ می زنه love story  هست ) که دیگه آخراش همکارم می خندید.حالا مدیر عاملمون نسشته پشت کامپیوتر من و داره کار انجام می ده ( برنامه ورد .... خراب شده بود داشت دیوونه ام می کرد هی خودش فونت رو عوض می کرد!) عسلیم از اونور زنگ زده داره قربون صدقه ام می ره! منم هی می گفتم خب کاری نداری؟ خلاصه خیلی ضایع بود...

بعد از ظهر از اتوبوس که پیاد شدم چشمم خورد به گلفروشی نزدیک خونمون رفتم توی مغازه و یک شاخه رز قرمز با شاخه بلند خریدم واسه عسلی جونمممممم الهی فداش بشم رفتم توی خونه توی آشپزخونه بود داشت ظرف می شست. گلو گرفتم پشتم ( البته خیلی تابلو بود!) و رفتم توی آشپزخونه و دادمش به عسلی .Flower اونم حسابی ذوق زده شده بود و یه عااااااااااااالمه بوسم کرد. هی می خواستم برم دوباره می کشیدم طرف خودش بوسم می کرد!

بعدش عسلی هی می گفت بخوابیم منم گفتم پس خونه رو مرتب کنیم بعد بخوابیم . عسلی گفت ولش کن اصلا نخوابیم فقط به خاطر تو. خونه رو جمع و جور کردیم سالاد الویه رو ریختم توی ظرف و با زیتون و گوجه کوچولو تزئینش کردم - خیار شور و گوجه خورد کردم - عسلمم گرد گیری کرد و جارو . بعدشم یه عالمه دو تایی با همدیگه آهنگ خوندیم و صاحبخونه بیچاره رو زا به راه ؟کردیم!

عسلیم خیلی خسته بود رفت دراز کشید و خوابش برد الهی قربونش برم منننننننننننننن. تاااااااا ساعت 8.5 که چند تا از بچه ها اومدن.دیگه رفتم صداش کردم و بچه ها کلی بهش خندیدن که داره شلوار می پوشه!

قرار بود عسلی بره نون و نوشابه بخره ولی تنبلیش میومد .ما هم زنگ زدیم به یکی از بچه ها ( دوست صمیمیم که پنج شنبه و جمعه خونشون بودیم) و گفتیم نون و نوشابه بخره بیاره! ( تنبلی در حد تیم ملی!!!!)

دیگه تا 9.5 اکثر بچه ها اومدن ( فقط دو تا از دوستای عسلی نیومده بودن) تا 10 صبر کردیم اونا گفتن ما 40 دقیقه دیگه میایم ما هم نامردی کردیم و شامو آوردیم . بعدشم 3 در  4 رو دیدیم که قسمت آخرش بود کلی غصه ناک شدیم . ولی چقدرررررررر خنده دار بوووووووووووود.

آخرای 3 در 4 بود دوستای عسلیم اومدن و شام خوردن بعدشم چای و شیرینی و  بای بای!

بعدشم همه رفتن دوتا دوستای عسلی موندن ( می گم دوستای عسلی نه اینکه دوستای من نباشن !   ولی چون یکیشون از دوران دبیرستان با عسلی دوسته و اون یکیم 2 سال با عسلی همکار بوده بیشتر دوستای عسلین. خیلی پسرای خوبین ) نشستیم به حرف زدن تااااااااا 1.5 اولش من روی مبل پاهامو دراز کردم بعدش کم کم دراز شدم روی مبل! آخرش دیگه داشت خوابم می برد.

این دیوانه ها هر وقت میان خونه ما تازه بعد از ساعت 12 یاد حرفاشون میوفتن بعدشم هر چی ما می گیم بمونین می گن نهههههه ما می ریم خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن می مونن.

دیشبم بالاخره موندن و ساعت 1.5 خوابیدیم.الهی قربون عسلم برم که همه ظرفا رو جمع کرده بود و شیرینی ها رو هم گذاشته بود یخچال.

پ ن : اون دوستمونم اومد تنها. خیلیم سرد بود به قول عسلی سعی می کرد اصلا باهامون چشم تو چشم نشه!

نظرات 17 + ارسال نظر
الهه یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:49

اففففففففففففففففففففففففففففففل

الهه یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 http://mabehammohtajim.blogfa.com

پس حسابی عشقولانه بوید
بهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار

هلیا یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:40

چقدر مهمون میاد خونه شما منکه اصلا مهمون دوست ندارن اخه همه کارها میفته گردن من بیچاره

روزانه های من و علیرضا یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:19

اولللللللللللللللللللللللللللل
آنا مکیزیکی دیدم الهی خیلی خسته هستی اشکال نداره ولی خیلی بهت خوش گذشته نه خوش بحالت مگه نههههههههههههههههه
ای ول با این مهمونات
خداقوت

روزانه های من و علیرضا یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:21

راستی عشقولانه خوش گذشت
ای شیطون

دزی یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:49

سلام گلم
دیروز می خواستم بهت اس ام اس بدم
خدا رو شکر که ندادم خیلی سرت شلوغ بوده ها

تازشم می بینم که بسیار به امر مهمون داری می پردازین و بسیار هم عشقووووولانه هستین
همیشه خوش باشی و با دوستات شاد
یه سوال برام پیش اوووومد ؟؟؟؟!!!!
چی شد که به دوستت اس ام اس دادی
به نظر می یاد بر خلاف خودت خیلی سرد باشه
اگه دوست نداره با شما رابطه داشته باشه چرا شما دوسش دارین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من فضولم آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خودتی

Foozool Khanooom یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:12 http://ajaba-e.blogfa.com

Foozool Khanooom یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:13 http://ajaba-e.blogfa.com

سلام سلام...

از همین الان میگم


اااااااااااااااااااااااوووووووووووووووووووووولللللللللللللللللللل

Foozool Khanooom یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:14 http://ajaba-e.blogfa.com

نکنه این دوستاتونم مثل این پسره بود تو 3X4 هست..


همون که آخر شد شوهر لیلا

Foozool Khanooom یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:15 http://ajaba-e.blogfa.com

میگما...


قدر این شوهر جونتو بدون



اینجور شوهر ها در دنیا کم میباشند

یه وقت ناراحتش نکنیا

مطبخ شیما یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:18 http://msh65.blogfa.com

سلام طنین جونم
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته
دست عسلیتم درد نکنه که به خانم گلش کمک میکنه
امیدوارم همیشه خوب و خوش و خرم باشید

حاج خانم یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:27 http://hajkanoom.persianblog.ir

میشه همینطور خوش و عشقولانه باشید...

طنین یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:36 http://www.tanin6064.blogfa.com

وای چه رمانس.............گفتی لاو استوری یاد اخر فیلم لاو استوری افتادم

نارنجدونه دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:06

دوستا مجرد بودن که موندن طنین واااااااااااااااااااااای

هلیا دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:22

ساعت ۱۰:۳۰عکس می زارم نگی خبرندادم

نیلوفر دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:31 http://www.niloufar700.persianblog.ir

سلام
چرا من هر چی نوشتم پاک شد؟
عرض نموده بودم که شما مهمونداریتون هم در حد تیم ملیه عزیزم خوبه خونه دار نیستی
چه میکنن این طنین و عسلیش

نیلوفر دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 http://www.niloufar700.persianblog.ir

راستی اون دوستتونو مگه مجبور مرده بودین بیاد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد