عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

زندگی ما

سلام جیگرا

دیروز تا رسیدم خونه رفتم توی آشپزخونه پیاز داغ درست کردم و لوبیا رو ریختم توش به محض اینکه حاضر شد عسلیم رسید.

 می گم غذا رو بیارم؟ می گه نه من خیلی گشنم نیست .تو گشنته؟ می گم خب آره.

می گه بیار من خیلی کم می خورم...

غذا رو بر داشتم با قابلمه آوردم پایین با دو تا کاسه و لیمو ترش می کشم توی کاسه های سفید خوشگلم که سر سرویسمه.غذا مونو می خوریم هَمَشو ( خوبه عسل گرسنه اش نبود!)

ظرفارو شستم عسلیم محو تماشای تلویزیون بود.بعدش اومدم پایین باید اجاره خونه رو می بردیم می دادیم. یه خورده بحث کردیم سرِ اینکه کی اجاره خونه رو ببره و نهایتا عسلی تسلیم شد و اجاره خونه رو با یک بسته شکر پنیر پسته ای برد پایین.

رفتم روی تخت دراز کشیدم عسلی گفت نخوابیم .زندگیمون همش شده خواب ولی من گفتم خیلی خوابم میاد . عسلی اومد روی تخت موبایلو کوک کردیم واسه ۷:۲۰ دقیقه . بهش می گم دلم گرفته احساس خوبی ندارم . می گه حالا بخواب بیدار شدیم صحبت می کنیم!

رومو می کنم اینطرف و در حالیکه چند تا قطره اشک صورتمو خیس کرده خوابم می بره.

ساعت ۷:۲۰ دقیقه شده و موبایل داره زنگ می زنه حالم از این آهنگ به هم می خوره بلند می شم کوک می کنم روی ۷:۴۵ .

۷:۴۵ می شه و موبایل دوباره زنگ می زنه عسلی بلند می شه ولی من نای بلند شدن ندارم با زور عسلی و مشت و مالش بیدار می شم.

حاضر می شیم و می ریم خونه دوتا از بچه ها با هم دعا می خونیم و صحبت می کنیم.

ساعت ۱۱ بر میگردیم خونه ( خونشون ۲ تا کوچه با ما فاصله داشت) دوباره می شینیم پای تلویزیون و فیلم مهر مادری رو می بینیم بعدش دوباره می ریم توی رختخواب!

ناراحتم دلم گرفته به عسلی می گم چرا مثل قبل نیستی؟ بهم ابراز محبت نمی کنی؟ - در حالیکه خودم می دونم دارم اشتباه می کنم و حرف بی خودی می زنم-

می گه تو زود یادت می ره ....

بهش می گم دوست دارم وقتی من حرف می زنم به من توجه کنی نه تلویزیون.میاد بغلم می کنه و می گه چشم ... می گم اونم موضوع به اون مهمی ... می گه گفتم چشم دیگه!

می گم یعنی خفه شم؟

به حالت قهر منو از توی بغلش در میاره و روشو می کنه اونور

یه خورده به سقف خیره می شم و بعد از ۵ دقیقه می گم می خوای با قهر بخوابی؟

بر می گرده می گه نه ولی دوست ندارم اینجوری باهام برخورد می کنی....

میاد نزدیکتر

می گه زندگیمون که خیلی قشنگه خیلی آرومه حتی بهترم شده الان چند وقته که اصلا با هم مشکلی نداشتیم .من سعی می کنم به تو سخت نگذره هر وقت چیزی می خوای بخری و ...

توی دلم دلم می خواد بگیرمش و هزار بار ببوسمش چون می دونم درست می گه و داره نهایت سعیشو می کنه...

بهش می گم آره زندگیمون خوبه ولی دوست ندارم یکنواخت بشه دوست دارم گاهی سورپرایزم کنی خانوما این کارارو دوست دارن

مثلا من چقدر بهت گفتم کادو دوست دارم - در حالیکه شدیدا گریه می کردم- ولی تو اهمیت ندادی

ناراحت می شه و میاد محکم بغلم می کنه و می گه معذرت می خوام من خیلی شوهر بی ملاحظه ایم

هیچی نمی گم

دوسش دارم عاشقشممممممم

می گم سورپرایز کردن فقط کادو خریدن نیست تو می تونی مثلا یک بار که زود میای خونه بدون اینکه به من بگی غذا بپزی یا ...

می گه ....

اینم زندگی هر روز ماست!

نظرات 21 + ارسال نظر
هلیا دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:20 http://www.shayademrooz.blogfa.com

الهی بمیرم واسه طنین جونم زندگی مشترک همش باهم بودن نیست منم اولا مثل تو بودم همش گریه می کردم دوست داشتم شوشو یه سره به من بچسبه و با من باشه اما باید واسه خودت برنامه های تکی بذاری سرتو گرم کنی خیلی وابستش نشی اینطوری واسه دوتاون بهتره درضمن هرچی از آقایون دورتر شی بیشتر بهت نزدیک میشن باید نشون بدی بینیازی ازش امتحان کن یه بار

بهار دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:54

سلام خوشگل خانوم خودم..... چرا دلت گرفته آخه عزیز دلم؟؟؟؟

بهار دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:55

حالا چه موضوع مهمی بوده که می خواستی بش بگی؟؟؟؟

غزل دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:03 http://www.ghazal777.blogfa.com

طنین جون میفهمم چی میگی منم با اینکه نامزدیم ولی بعضی وقتها همین حسو دارم ای روزگار

هلو خانوم دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:08

چی شده دختر؟چرا دلت گرفته.؟گرچه خودمم اینروزها حال و حوصله ندارم.ولی شما که اول زندگیتونهراستشو بگو طنین چی شده؟چی تو دلته ،بگو

رویای خیس دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:31 http://http://taknavaz-tak.blogfa.com/

دل منم
گرفته به منم سر بزن عزیزم

Foozool Khanooom دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:16 http://ajaba-e.blogfa.com

من چرا اینگده بی ادب شدم؟؟؟

چرا بهت سر نزدم؟؟؟




ببخشید...خوب؟؟

افروز دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:22

چقدر بامزه می نویسی.

ندا دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:27

سلام. با نظر اول موافق نیستم به اینجور حرفا عمل نکن. همه ی مردا مثله هم نیستن. به امتحانشم نمی ارزه. اینجوری وضعت بدتر می شه.
برو خدارو شکر کن. باور کن من بارها وبتو خوندمو با خودم فکر کردم چقد شوهرت باهات همراهه. تو خوردن خوراکیای مختلف. شهر بازی رفتن. غذا پختن. رفتن به خونه ی دوستا. خریدو....
خیلیا اینجوری نیستن. حوصله خرید رفتن با زنشونو ندارنو می گن اینکارا زنونس یا از جشن تولد و به قوله خودشون این لوس بازیا بدشون میاد و خیلی مسایل دیگه.
با بهونه گرفتنو قهرو ناراحتی نذار همین از دستت بره. شوهر تو از خیلیا سره. گاهی وقتا خودتو بذار جای اون. چیزایی هم هست که اون می خوادو تو انجامشون نمی دی.
بازم می گم خدارو شکر کن. شوهر خیلی خوبی داری. خودتم ماهی. محبت فراموشت نشه. به قوله یکی مردا مثله بچه گربن باید نوازش کردنو یاد بگیری اونوقت مثله موم تو دستتن.

Foozool KHanooom دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:42 http://ajaba-e.blogfa.com

من نیم دونم چرا چند وقت وضع وبلاگی همه به هم ریخته...

اصلآ وضع روحی همه..


خودم که مثل خولا بی حوصله..

بیشتر دوستامم که دارن وبلاگشون رو حذف میکنن..

تو این ماه ۳/۴ تایی حذف وبلاگ داشتم






سخت نگیرید به خودتون خوب



طنین جونم..

کاملآ درکت میکنم..
منم بعضی وقتا اینجوری میشم..

دقیقآ همین جوری ولی نیم دونم چرا...






چرا یه مسافرت طولانی نمیرید؟؟؟

مثلآ مشهد نه که شلوغه..

یه جای خلوت...





یا اصلآ یه مسافرت گروهی با دوستاتون برید

Foozool Khanooom دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:43 http://ajaba-e.blogfa.com

خداییش منم حالم بده..

تا حالا از من دیده نشده همچین نظر طولانی داده باشم..


جز امروز که تو وب هر کی میرم 2هزار تا حرف میزنم

دزی دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:48

خوبی گلم
چرا گرفته دلت ؟؟؟
زود زود خوب بشیا عسیسم

هانیه دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:06

همه ی اینایی که نوشتی نشونه ی یه زندگی خیلی خیلی قشنگ و اروم و نازه

راحله دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:14

سلام طنین جون

رئیس ما موجی می دونی چرا یه روز اینترنت ما را وصل میکنه یه روز قطع می کنه حالا هم قاچاقی خودمون وصل کردیم

وقت نکردم بخونم به خاطر همین توی word سیو میکنم بعد می رم می خونم دلم براتون تنگ شده سلام منا به بهار جون و آناجون و همه برسون

برام دعا کنید

دوستون دارم

مشی خانوم دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:13 http://mashi.blogsky.com

سهلام عزیزم!
در مورد نظرت باید بگم نه! اون دختره خودم نبودم!
جوابتو تو نظرت دادم!
عزیزم نبینم چشمات بارونی باشه مهربون!
آدم بعضی وقتا دچار تناقض می شه اما حل می شه ~! درست می شه!
با تفریحات جدید و یه روز جدید جیگملم!

مشی خانوم دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:14 http://mashi.blogsky.com

من قسمت دوم رو آپیدم!

مهر بانو سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:09 http://khoneye-eshgh.blogfa.com

همه ی زندگی طنین خانوم ما که نباید با عسلی باشه
اما جدا موافقم که نزارید زندگیتون یکنواخت بشه
عزیزم تو برنامه های سورپرایزی بریز مردا که زیاد تو این خطا نیستن گلم
تازشم دلم برات تنگ شده

مهر بانو سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:10 http://khoneye-eshgh.blogfa.com

هر روزم عاشق تر و خوشبخت تر باشیدددددددددددددد

دزی سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:58

سلام
میسی طنین جونی
از تجربه هات به من بگی
هممون شاد و خوشبخت باشیم انشاءالله

مطبخ شیما سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 16:08 http://msh65.blogfa.com

سلام طنین جونم
نبینم طنین جان دلت گرفته باشه
ایشالا زود زود دلت باز بشه عزیزم
امیدوارم همیشه خوب و خوش و خرم در کنار هم باشید

داستان واقعی یک عشق زیبا پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:25 http://www.ehsas-3.blogfa.com

سلام دوست خوبم وبلاگ عالی داری محشر بود به منم سر بزن من واقعا حال کردم با وبلاگت اگه دوست داشتی داستان واقعی یک عشقو بخونی پس به وبلاگ من بیا پس من منتظر حضور گرم تو هستم فعلا بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد