عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

بدون عنوان!

سلام عزیزای مهربونم

الهی من فداتون بشم که انقدر مهربونید و به فکرمین و سراغمو می گیرین جیگملای من خیلی دوستتون دارمFlower ببخشید دیر به دیر میام و جواب نظرات قشنگتونو نمی دم یا نمیام به وبای خوشگلتون سر بزنم به خدا اصلا وقت نمی شه دائما در رفت و آمدم بین اتاق حسابداری و میز منشی همش کار پیش میاد بازم شرمنده....Flower

دیروز صبح واقعا با فلاکت از خواب بلند شدم از شانس گَندم پر*یو*دم شده بودم و دیگه واویلاااا .

اومدم خیر سرم تیپ بزنم بیام سر کار کفش جدیدامو پوشیدم . چشمتون روز بد نبینهههههههه مثل افلیجا راه می رفتم! به معنای کلمه پاهام داغون شد حتی توی شرکتم نمی تونستم دو قدم راه برم .آبدارچیمون واسم پنبه آورد چسب زخم خرید ولی فایده نداشت.حتی همکار عزیزم پیشنهاد دادن که پشت کفشای عزیزمو واسم ببرن تا بشه صندل!!!!!!!

خلاصه نهایتا پاشنه مبارک کفشارو خوابوندم و بعدش جلوی پاهام داغان شد! خلاصه که مردم مادر!

ناهارم که خدارو شکر نداشتیم چون صبح زود رسیده بودیم تهران . قرار شد ناهار نخوریم بعدازظهر بریم خونه از سر کوچه کباب بگیریم بخوریم.

ساعت ۵ رسیدم خونه عسلیم ۵:۳۰ اومد تازه غذا هم نگرفته بود کبابی مسخره بسته بوده.

تا رسید خونه اول به گلدونای عزیز تر از جانش! آب داد می گم من گشنمهههههه می گه طنین جان تو دیشب شام خوردی ولی این گلدونای بیچاره ۴ روزه آب نخوردن!!!

حالا تو خونه هیچی پیدا نمی شد حتی پنیرم نداشتیم که یه لقمه بخوریم . عسلی گفت یه خورده بخوابیم بعدش می رم غذا می گیرم.

رفتیم توی رختخواب عسلی جان خوابید ولی من هر چی این دنده اون دنده شدم خوابم نبرد و تنها چیزی که به ذهنم می رسید گشنگی زیاد بود.دیدم خوابم نمی بره بلند شدم کلوچه و شکلات و ... خوردم بعدشم خودم زنگ زدم به کبابیه غذا بیاره بعدشم رفتم چایی درست کردم و عسلی رو صدا کردم عسلی بلند شد ولی بعد از نیم ساعت غذا نیاورده بودن تا عسلم رفت چایی ریخت غذا رو آوردن.

غذامونو خوردیم بعدشم چایی خوردیم با یه عاااااالمه شکلااااااااات .

برقا رفت و ما در طول اون ۲ ساعت با موبایل آهنگ گوش کردیم و تمرین آواز خوش فرمودیم!

بعدشم خوراک لوبیا درست کردیم واسه امروز و فیلم دیدیم و لالااااااااااااااا.

پ ن : در طی یک اقدام متهورانه تصمیم گرفتیم دیگه غذا نیاریم سر کار و بعد از ظهرا بریم دو تایی با هم غذا بخوریم اینطوری هم رژیم گرفتیم و هم با هم غذا خوردیم.

پ ن : اومدم واسه پست سفر نامه شکلک گذاشتم تاریخش عوض شد رفت بالای این پست بلدم نیستم درستش کنم!

نظرات 15 + ارسال نظر
نیلوفر یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:35 http://www.niloufar700.persianblog.ir

سلام
خدا بگم چیکارت کنه
مردم از خنده از دست تو

نیلوفر یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:35 http://www.niloufar700.persianblog.ir

احتمالاْ اول نیز بیدم

روزانه های من و علیرضا یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:36 http://doonyaye-man.blogfa.com

سومممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

روزانه های من و علیرضا یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:38

سلام طنین جون بابا ای ول دیدم خوندم چرا این کار رو میکنی هان ای دخی بد دوست داری دیگه دوستت نداشته باشم حقت بود عسلیت باهات قهر میکرد خدایی نکرده اتفاقی برات میفتاد عسلیت دیونه میشه
دیگه نکنی طنین جون من خیلی دوستت دارم ببخشید عصبی شدم هر چی بود بهت گفت این رو بگذار رو دوست داشتم راستی طنین برم بخونم
طنین نوشتم بدو بیا پیشم

سایه یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:48 http://raahetaze.persianblog.ir

وااایی این همه مدت چطور میخوای گشنه بمونی دختر ؟؟؟؟

سمانه یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:52 http://hendoneh.blogfa.com

نوش جان
بی معرفت نبودی؟(البته میدونم هنوزم نشدی)پیش ما نمیایی دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهار یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:22

شلاممممممممممم.........
می بینم که زبل شدی عسل خانوم و آپ کردی قربونت برم....
این ایده ناهار نخوردن و خونه با هم غذا خوردنتون رو خیلی پسندیدم

فاطمه یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:23 http://rohama.blogfa.com/

من شمارو لینک کردم
منو نامزدم منتظریم لینکمون کنی

سمانه یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:33 http://hendoneh.blogfa.com

مممممممممممممممممررررررررررررررسسسسسسسسسسسسسسسسسییییییییییییییییییییی عسل

خانومی یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:09 http://khoneye-ma.blogfa.com/

چه تصمیم خوبی گرفتین

نهارا هم دیگه با هم هستین

[ بدون نام ] یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:32

هلن دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:24

سلام طنینی جوووووووووون

خیلی بانمکی هااا

منم یه کفش دارم عین جریانهای تو رو هم باهاش دارم
اما انگاری خریدم فقط برا گوشه خونه
خوب اصلا نمیشه پوشیدش فقط چند دقیقه کوچولو پاهام فلج میشههههههههه

دل نوشته .. فائزه دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:33

سلام طنین جونی
الهی بمیرم پاهات چی شده دخمل

دل نوشته .. فائزه دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:35

آخه عزیزم تو رفتی کفش خریدی مگه همونجا امتحان نکردی ببینی راحتی توش یانه آخه چی بگم به تو

چقدر خوب که میتونی با همسریت بایید خونه غذا بخورید منم دلم میخواد

هلیا دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:43 http://shayademrooz.blogfa.com

این کفشها همشون همینطورن منم هرچی می پوشم پامو می زنه حتما باید با جوراب بپوشی . شکمو اینقدر گرسنه ت بود؟راستی تو خونتون کلوچه و شکلات بود تو که گفتی هیچ چی نبود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد