عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

بازم مهمونیییییییی

دیروز بعد از ظهر که رفتم خونه مامان گفت دختر عمه عسلی شب دعوتمون کرده خونشون.( ای خدااااااااا)

 ما می خواستیم بریم سر کار اونجا ( کار دومی که ما می ریم مال شوهر دختر عمه عسلی هست.ما می ریم حسابداریشو انجام می دیم)

 خلاصه منم خسته و کوفته رفتم یه دوش گرفتم .

از حموم که اومدم بیرون عسلی جونم رسید خونه.رو تخت دراز کشیده بودم اومد پیشم دراز کشید .گفت طنین ببین چی واست آوردم؟ با حالتی بسیار ذوق زده گفتم چی ؟؟؟؟ ( فکر کردم برام کادو خریده ) دیدم از توی کیسه یه دونه از این مشماهایی که دور لوازم می پیچن تا نشکنه ( همونایی که توپ توپ حباب داره روش ) واسم آورده آخه من عاشق این مشماهام هی تق تق می ترکونمشون! ذوق کردم ولی بعدش گفتم من فکر کردم واسم کادو خریدی. گفت آره می دونم دیدم هر جوری بگم فکر می کنی کادو خریدم شرمنده!!!!!

بعدش گفتم عسلی بیا پیشمممم تو بخلم اونم اومد تو بخلم  و ... حالا مامانینا اون اتاق خواب بودن من و عسلی هم رفته بودیم پشت در و حالا ب وس نکن کی ب وس کن! ( می گم من تا حالا اینجوری ننوشته بودماااااااااااا)

خلاصه بعدشم شدیدا هوس نسکافه کرده بودم و عسلم نسکافه درست کرد با شیرینی ناپلئونی خوردیمممممممممممم.Coffee

بعدش حاضر شدیم و رفتیم خونه دختر عمه عسلی.ما یکم نشستیم بعدش رفتیم پایین حدودا از 9 تا 10 کار کردیم و برگشتیم بالا.

بعدشم برادر شوهر وسطی و جاری وسطی اومدن تا می خواستیم شام بخوریم برقا رفت!Arabic Veil

دیگه کلی شمع روشن کردیم و فضا رمانتیک شده بید!

شام خوردیم و من در اوج خواب بودم من و عسلی با ماشین بابا اومدیم خونه و بقیه با ماشین بابای جاری اومدن .

امروزم از صبح نشستم با همکارم مخ همو تیلیت کردیم!

بازم شب مهمون داریممممممممممممممممممم خاله عسلی از سمنان.خدایااااااااااا منو بکششششششششششششش

 راستی دختر عمه عسلی از اینا داره

 

نظرات 17 + ارسال نظر
دل نوشته من .. فائزه سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 14:39

اوووووووووووووووووووووووووللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل

ای جونمممممممم

دل نوشته من .. فائزه سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 14:41

واییییییییییییییی عسلیییییییییییی کارهای بدبد کردید یا خوب خوب
ماچ و بوسه و ....................
پس حسابی خوش گذشته
من که همسریم دیروز یه دفعه بهش گفتن باید بری شیراز
منم از دیروز تا حالا مثلا تنهام یعنی رفتم خونه مامانمی نا ولی امشب برمیگرده

آره حسابی کارای ... کردیم :دی
قربونت برم دلت تنگ شده جیگر؟*:

دل نوشته من .. فائزه سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 14:41

خیلی با حالی وقتی گفتی برات از این مشما ها آورده کلی خندم گرفت

چرا خندت گرفت؟ دوست دالم خب! :دی

مهر بانو سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:30 http://khoneye-eshgh.blogfa.com

واااای خوش به حالت از اون مشماهاااااااااا داری منم یه عالمه دوست دارم از اونااااااا
از این صندلیا هم خیلی دوست دارم به شازده کوچولو گفتم گفت مادر بزرگ شدی برات میخرم

((: چقده ما با هم تفاهم داریم جیگر *:

سایه سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:31 http://raahetaze.persianblog.ir

این تیکه اخرو خیلی باحال اومدی. که دختر عمه عسلی از اینا داره . از دست تو ...

D:D:D:D:

بهار سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:33

به به .... میبینم که اعترافاتت شروع شده بیده....
پس ماچ و موچ راه میندازی؟؟؟؟ اونم با پسر مردم..... چشمم روشن.... الانه میرم میگم گشت ارشاد بیاد بگیردتون.....

شوهرمه اختیارشو دارم!!!!!!!!! ((:

بهار سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:34

میگم امشب شام می خوای چی درست کنی واسه مهمونایی که از سمنان میان؟؟؟؟؟
من که میگم کوفته قلقلی درست کنی خوب میشه.....

امشببببببب.نمی دونم مامان درست می کنه دیگه! (:
نههههههه کوفته قلقلیو نگه داشتم تو اومدی خونمون درست کنم جیگر((:

بهار سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:35

تازه منم ازونایی می خوام که دختر عمه اینا دارن..... می خوام خب.....

بهار سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:36

میای اسنجا هی پز ملچ مولوچ کردن میدی نمی گی اینجا دختر ترشیده ی آرزو بدل هست!!!!! نمی گی دختر مردم یه وقت دلش می خواد اونوقت میره معتاد میشه!!!!!
چطور دلت میاد با من اینطوری کنی؟؟؟؟؟؟

((: من پز ندادم کههههههه!!!!!!!!!!!
قربونت برم خودم واست یه شوهر خوب و خوشگل پیدا می کنم مثل داداش عسلی خوبه؟؟؟؟؟ ((:

هلو خانوم سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 16:19

من خیلی این صندلی رو دوست دارم

عروس پیازی چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:55

خدا صبرت بده با این مهمون داری ها من که اصلا حوصله ندارم

منم حوصله ندارم به خداااا

دزی چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:43

واااااااااااااااااااای خیلی دوست میدارم عسیسم
مرسی به خاطر شمارت
منم عاشق اون صندلی هام
چقدر خوبه که راحت توضیح دادی پت در اتاق چیکارا کردین

خواهش عزیزم قابلی نداشت

بهار چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:17

مهمونی خوب بید جیگگگگگررررررر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکنه هنوز خوابی و سر کار نیومدی تنبل خانوم؟؟؟؟؟؟

الان تعریف می کنم

هلیا چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 http://http://www.shayademrooz.blogfa.com

منم از اون صندلی ها می خوام ولی راستش می ترسم فکر می کنم وقتی عقب میره از همونجا میفته زمین و بر نمی گرده . راستی از ای کارای بد بد (ماچ و ..) داشتیم ؟ ولی خدایی مزه میده ها راستی طنین جونم واسه روز پدر چی می خوای بگیری؟

الهه چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:39 http://mabehammohtajim.blogfa.com

چشمم روشن
جایه الی و جون جونشو گرفتی
کارایه بد بد

مشی خانوم چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 15:43 http://mashi.blogsky.com

طنین جونم سلام! خیلی باحال نوشتی!‌
این عروسکا رو هم خیلی به جا استفاده کردی!!!
دوست داشتم این پستتو!

مرسی مشی جونم لطف داری

Foozool Khanoooom چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 20:28 http://ajaba-e.blogfa.com

چرا من این همه عقبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد