عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

عاشقانه های من و عسلیم

زندگی قشنگ طنین و عسلی

چقده حرف دارم

سلاممممممممم یه سلام طولانی بعد از اینهمههههههههه روز

موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

به نام خدا

کنار ساحل نشسته بودم که یکی اومد گفت انشاء بنویس .... خب بقیه اش یادم نیست پس می ریم سر اصل مطلب:

دوشنبه بعد از کار رفتم خونه نشسته بودم واسه خودم خوشحال داشتم تی وی می دیدم که عسل اومد و گفت طنین پاشو بریم شاهرود و من بسیار متعجب زده گشتم .( قرار بود تعطیلات رو بریم شاهرود ولی هنوز قرار قطعیشو نذاشته بودیم که دقیقا کی بریم ) اولش گفتم نه ولش کن فردا بریم ( من بر عکس عسلی زیاد آدم منعطفی نیستم دوست دارم حداقل واسه مسافرتم از قبل برنامه ریزی داشته باشم) ولی بعدش راضی شدم .دستگاه چمن زنیمو برداشتم و تند تند کارامو کردم عسلی هم وسایلمونو جمع کرد و حدودا ۸ شب بود که تااازه رفتیم ترمینال تا بلیط بخریم و بریم! زهی خیال باطللللللل... (یه لحظه عسلی رو جو گرفت و گفت اگه بلیط اتوبوس گیر نیاوردیم با سواری می ریم) خلاصه با دوتا ساک گندهه راه افتادیم به سمت مترو وای نمی دونین مترو چه خبر بود شلوووووووغ خفن!

بالاخره رسیدیم ترمینالو رفتیم توی سالن که با سیل عظیم جمعیت روبه رو شدیم .فکر کنم کل تهران داشتن می رفتن سفر. فکر کن ما با دو تا ساک گنده کل ۱۷ تا تعاونی رو گشتیم : آقا شاهرود دارین؟ نه... آقا شاهرود دارین؟ نه ... تازه خیلیاشونم اصلا جواب نمی دادن چون همه بلیطاشون تموم شده بود. حالا عسلی مونده بود با یک عدد طنین بداخلاق گنده دماغ که موندن ویلون و سیلون!

یکی از تعاونی ها بود که بلیط سمنان داشت.عسلی گفت بیا بریم سمنان خونه خاله اینا فردام از اونجا با اونا میریم شاهرود. ولی من لجباز هی می گفتم نه نه نمی خوام .عسلی می گفت چرا آخه؟ ولی من بدون هیچگونه دلیل قانع کننده ای می گفتم نه یا برگردیم خونه یا با سواری بریم!

عسلی گفت خوب من نمی دونم سواریهاش کجاست؟ با این وضعیت سواری هم گیر نمیاد بیا بریم.ولی من هی غر می زدم و می گفتم اگه نمی دونستی کجاست پس چرا توی خونه گفتی با سواری می ریم؟؟؟؟؟

بعد کلی کشمکش بین طنین و عسلی طنین خانوم بد اخلاق با قیافه ای آویزون و اخم و تخم فراوان راضی شد که برن سمنان.

ساعت ۱۰.۵ اتوبوس از تهران حرکت کرد و من همچنان بد اخلاق بودم تا اینکه عسلی عصبانی شد و من بی جنبه هم زدم زیر گریه .( همیشه بعد از گریه من سریع آشتی می کنیم چون گریه آرومم می کنه و مثل گربه می رم توی بغل عسلی) خلاصه بعد از آشتی کنون من خوابیدم وای اتوبوسش انقدر داغون بود که اصلا نمی شد خوابید.کلافه شده بودم عجیب!

بالاخره بعد از کلی کشمکش رسیدیم سمنان خونه خاله بنده خدا پسر خاله عسلی بیدار مونده بود تا ما برسیم .یه کم نشستیم حرف زدن و بعدش رفتیم خوابیدیم.سه شنبه صبح ساعت ۱۰ بیدار شدیم صبحانه خوردیم و رفتیم سمت شاهرود . فکر کن من و عسلی و دوتا پسر خاله های عسلی عقب نشسته بودیم در وضعیتی فلاکت بار به سر می بردیم .یه کم پسر خاله کوچیه جا به جا می شد.یه کم من می رفتم روی پای عسلی....

بالاخره سه شنبه ساعت ۲ بعد از ظهر ما رسیدیم شاهرودددددد.

نیم ساعت قبل از ما مامان بابای عسلی با داداش وسطی و جاری وسطی رسیده بودن ( داداش بزرگه و جاری بزرگه نیومده بودن) یادم رفت بگم شاهرود خونه مامان بزرگ عسلیه و اکثر تعطیلات اینجوری همه خاله ها جمع می شن اونجا.

بعد از احوال پرسی و اینجور کارا ناهار خوردیم وبعدشم حسابی خوابیدیم عسلی جونم رفت پلی استیشن بازی کرد بعد از ظهر ورق بازی کردیم و شبم رفتیم آبشار.

آبشار یه پارکی توی شاهروده که یه جاده درست کردن به اسم جاده سلامتی توش کلی ازین وسایلای ورزشی گذاشتن و مردیم زیاد می رن اونجا .

ساعت ۴ صبح خوابیدیم.

چهارشنبه صبح ساعت ۱۰ بیدار شدیم بعد از صبحانه خوردن عسلی نشست پلی استیشن بازی کردن و من کلی تنها بودم و حوصلم سر رفته بود و خیلییییییییی از دست عسلی عصبانی بودم.

آقا بعد از کلی بازی کردن اومد پیشم و باهام صحبت کرد و گفت تو دیگه عضو این خانواده ای و نباید غریبی کنی و ... حرفاش درست بود

بعدش آشتی شدیم و ...بعد از ظهر رفتیم بستنی خوردیم و بلیط برگشتمونو خریدیم واسه پنجشنبه ساعت ۱۲ شب. شب دوباره همه رفتن آبشار ولی ما نرفتیم نشستیم آلبوم نگاه کردن و کلی خندیدیم و حرف زدیم.

پنجشنبه صبح بازم دیر وقت بیدار شدیم و صبحانه خوردیم نشستیم بازی کردن و بعد از ظهرم رفتیم یه خورده خرت و پرت خریدیم .

شب ساعت ۱۱.۵ بابا و پسر خاله عسلی ما رو بردن ترمینال ( در حالیکه پسر خاله عسلی هی می گفت امشب نرین فردا با ما بیاین و عسلی رفته بود روی مخ باباش که ماشینو بدین ما ببریم تهران!)

خلاصه ما سوار اوتوبوس شدیم و اومدیم تهران .۶ صبح رسیدیم ترمینال و ۷ خونه بودیم.

واییییییییییییییییی چشمتون روز بد نبینه رسیدیم خونه دیدیم سوسک از در و دیوار خونه بالا می ره ( یادمون رفته بود در چاهک حموم رو بزاریم) باورتون نمی شه حدودا ۲۰ تا سوسک توی حموم بود من دیگه داشتم سکته می کردم.یه نیمساعتی عملیات سوسک کشون داشتیم و بعدش خوابیدیم تااااااااا ظهر....

راستی بچه ها نظرتون راجع به عکس چشمام که گذاشتم اون بالا چیه؟

نظرات 27 + ارسال نظر
سایه یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:33 http://raahetaze.persianblog.ir

سایه یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:26 http://raahetaze.persianblog.ir

من که آپم خانومی گل

الهه یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:39 http://ourdaily.blogfa.com

من آپیدم
وای چقده نوشتیا
پس شمام رفتین مسافرت منم از بی برنامه سفر رفتن بدم میاد
وای سوسک

دل نوشته من .. فائزه یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:52

سلام طنین جونی
خدا رو شکر مسافرت خوش گذشت عزیزم
منم از بی برنامه گی خیلی بدم میاد و همش بداخلاقی میکنم
وایییییییییییییی متنفرم از سوسک
آپ کردم بیا

سلام عزیز دلم میسی خانوم خوشگله

بهار یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:55

من اینجام.....
برم بخونم بیام سراغت...

قربونت بشم من بهارممممممممممممممم دلم برات تنگیده بودددددد

بهار یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:59

عسک چشماتو بردار بینم..... دخترمون و میان چش می کنن یه وقت.... زودی برش دار .... دردرسر میشه ها!!!!!

واقعا برش دارم؟ دردسر می شه؟

مستانه یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 16:01 http://baadbadak.blogsky.com

همیشه خوش باشی طنین جون.

مرسی عزیزم

بهار یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 16:03

میگم پسر خاله کوچیکه که جا به جا می شد تو کجا می رفتی؟؟؟؟؟

هان ؟:دی چی ؟ :دی خب مممممممممممممم ....

طنین یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 16:11 http://www.tanin6064.blogfa.com

چه مسافرت یهوییییی
قربونت برم عکس چشات خیلی خوشگلن...........هزار ماشالله

میسی عزیزم میسییییییی

راحله یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 20:23 http://raheleh-mehrabi.blogfa.com

واااااااااااااااااااااااایییییییییییی طنین جونمممممممممممم یعنی شما از دامغان هم رد شدین؟ کاش می دونستم می گفتم همدیگه رو ببینیم گلم. حبف شد

قربونت بشم ایشالله سری بعد

خانومی دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:53 http://www.khoneye-ma.blogfa.com/

عکس چشمات که خیلی خوشگله
ای جانم چه قدر زود اشکت در میاد دختر !
یه چیزی درگوشی بگم بهت
زیاد جلو شوهرت گریه نکن
چند سال بگذره گریه هات براش عادی میشه و دیگه قدر اشکاتو نمی دونه !
نصیحت نبودا !!!!!! همین جوری گفتم ! بالاخره تجربه و اینا ......!!!!!

میسی میسی آره عزیزم می دونم درست می گی ولی چیکار کنم دل نازکم دیگه! :دی

بهار دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:18

چرا دیگه جواب کامنت نمی دی؟؟؟؟؟؟ دیگه دوسم نداری؟؟؟؟ دیگه حوصلمو نداری؟

الهی فدات بشم مننننننننن معلومه که دوست دارم جوجووووووو :*:* اصلا وارد اکانتم نشده بودم جیگمل

غزل دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:29 http://www.ghazal777.blogfa.com

وااااااااااااااااااااااااااااااای که چه سفری رفتین اگه منم جای تو بودم حتما کلافه میشدم کلی هم غر میزدم
در مورد سوسک هم میفهمم چی میگی ان سوسکها وقتی کسی خونه نیست کلی برای خودشون عروسی میگیرن

ا سلام غزل جون تو کی منو لینک کردی که من تورو لینک نکردم؟ :دی شرمنده ببخشید عزیزم :*

روزانه های من و علیرضا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 http://doonyaye-man.blogfa

سلام
آره طنین جون خیلی خوشگل شدم ارزش رو داره
شبها همش ماچ میکنمشون موهام رو خیلی باحال شده حالی به حولی هست راستی طنین میخوام برم از این حلقه های مو بخرم میدونی از کجا باید بخریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حلقه مو دیگه چیه؟

روزانه های من و علیرضا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:41 http://doonyaye-man.blogfa

برای بافت مکزیکی هست تزئین مو هست
راستی چشمات خوشگل هست
ولی ببین موهای من هم خوشگل هست طنین جون ما مساوی هستیم

آها خوب نمی دونم جیگمل من که تا حالا موهامو بافت مکزیکی نزدم که بدونم از کجا باید بخریم (:

روزانه های من و علیرضا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:20 http://doonyaye-man.blogfa

باشه

چی شد جیگمل؟ چرا ناراحن شدی خب؟ :*

روزانه های من و علیرضا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:47 http://doonyaye-man.blogfa

حالا نازم رو کشیدی باهات
دوست جون جونی هستم

محمود و نسرین دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 http://hamashion.blogsky.com

سلام سلام سلام طنین خانوم

واای سوسک خودشم بیست تااااااااااافکرشم اعصاب آدمو داغون میکنه

میگم مث من توام زود گریه ات در میادااااا واسه هر کاری و حرفی زودی اشک چشام درمیاد خب خیلی نازنازیم دیگهولی درس میشم عب نداره.تو زندگی مشترک یه خوده خودمو درست میکنم

میگم عکس چشای خودته؟خیلی نازه هااا میدونستی؟
چشای منم خوشگله خب.خوش به حال محمود جونم(یکی منو بگیره)

طنین جونم بازم میگم دعامون کن.همیشه هم میگم باز دعامون کن.

مرسی

هانیه دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 http://man-arash.blogfa.com

سلاااااااااام طنین
این چشمای طنینه؟ ناااازی
اما اون عکسی که برای من فرستاده بودی چشمات از نیم رخ یه جور دیگه بود
وای سووووووسک اونم اینقدر زیاد کمک
منم هنوز پیش خانواده ی ارش خیلی غریبی می کنم یعنی اگه آرش حواسش نباشه بهم خل میشم! خل که هستم کلا!!!

دل نوشته من .. فائزه دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:17

ببینم این عکس چشم بالای وبت عکس چشمای خودته یا نه

راحله دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:32 http://raheleh-mehrabi.blogfa.com

محشره عکس چشات خانومی گل
تازه فهمیدم چرا عسلی اینقده نازتو می کشه
از بس ناناز تشریف داری دیگه

راحله دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:50

من اگه جای عسلی تو بودم نمی زاشتم از چشای اهو جونم اشک بیاد .


سلامممممممممممممممممممممممممممم طنین جون جون جون

دلم برات تنگیده قد سوراخه جوراب مورچه

اتفاقاْ من و شوشوم هیچ جایی نرفتیم همش دعوا کردیم و گریه کردم و جیغ زدم روز جمعه هم یه مارمولک کوچلو تو اتاق خواب بود که با جارو برقی من و مهدی که از من ترسو تره شکار کردیم بعد دادیمش به مادر شوهرم تا اونا از تو کیسه تخلیه کنه و سنگسارش کنه ودیگه تموم تموم
تازه همش هم بد بد بد بود مامان مهدی به ما قول می داد هر روز با ماشین مارا ببرن بیرون ولی چون دختر خودش شمال بود هی بهونه کرد تا آخرش ما را نبره حالمون خیلی گرفت

راحله به بهار دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:54

سلام بهار جون
پارسال دوست امسال آشنا نیستی کجایی

دلمون برات تنگیده

راحله دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:00

راستی طنین من یادم رفته بود باهات قهرم منم اسمالی می خوام خوب خیلی بدی دیگه دوسد ندارم

چشم عزیزم الان می رم برات می زارم :*

دل نوشته من .. فائزه دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:00

عزیز دلم برای خودت حتما اسپند دود کن خانمی چشمات خیلی خوشگلن

میسی میسی عزیزمممممم :*

فیروزه سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 00:36 http://myhome-f.blogsky.com

پس مسافرت خوش گذشت حسابی دیگه خد ارو شکر
سوووووووووووووووووسک م نبودم سکته رو زده بودم
نازی..می خواستم بپرسم عکسه خودته یا نه؟؟
خیلی خوشمل چشاشت خانومیییییییییی
ماشالله
بوس

قربونت برم مرسی عزیزممممممممممم:*

د چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:15

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد