سلام دوست جونای مهلبونم
راستشو بخواین تصمیم داشتم چند روزی ننویسم می خواستم خیر سرم درس بخونم! ولی دیدم نمی تونم .پس می نویسم ولی زودی می رم سر درسم.باشه؟
خب از کجا شروع کنم؟ ...
پنجشنبه ظهر رفتم خونه مامان ناهار پخته بود غذا خوردیم بعدش من و جاری کبیر و برادر شوهر کبیر خوابیدیم عسلی جونم با مامان و بابا رفتن خونه دختر عمه عسلی ما که خوابیدیم تا مامانینا اومدن شبشم ساعت ۱۱.۵ تازه با دختر داییم و شوهرش رفتیم بیرون شام خوردیم و اومدیم خونه فکر کنم حدودا ۳.۵ بود خوابیدیم.جمعه صبح عسلی و برادر شوهر بزرگه با بابا رفتن محل نامزدی تا صندلی بچینن ما هم ناهار پختیم و از اینجور کارا! بعد ناهار صحبت افتاد سر یکی از دوستامون که مشهدیه گفتیم که آره دوست دختر داره و ... ( من و عسلی دوست دخترشو می شناسیم ولی جاری اینا نمی دونستن ) خلاصه گفتن کیه کیه ؟ عسلی گفت نمی گیم .هی جاری گفت کیه؟ من یهو گفتم عسلی اسمش چی بود؟ سارا؟ عسلی خیلی ناراحت شد از اینکه من گفتم و باهام قهر کرد.منم شدیدا بغض گلومو گرفته بود داشتم خفه می شدم هی جاری اینا مسخره بازی در میاوردن که ما بخندیم ولی من همینجوری بغض کرده بودم.بعدش عسلی رو صدا کردم توی اتاق و باهاش صحبت کردم و آشتی کردیم.
نامزدی خونه عموی عروس بید.( سعادت آباد) خیلی خرج کرده بودن کلی مستخدم و آشپز و از اینجور چیزا آورده بودن همه کلی بهم گفتن چقدر خوشگل شدی موهاتو مش کردی خیلی بهت میاد و منم از خودم خوشحالی در می کردم!!!! بعدشم رقصیدیم و شب بعد شام اکثر مهمونا رفتن چون خیلی دیر شام خوردیم ولی ما موندیم من و جاری بزرگه دیگه داشتیم می مردیم از خستگی نشسته بودیم مثل این آدمای منگ شده بودیم .دیگه عسلی و برادر شوهر بزرگه کمک کردن صندلی ها رو جمع کردن و اومدیم خونه ......
در مورد دستبند : من می خوام یه نوشته بنویسم و چند جا بچسبونم تا صاحبش پیدا بشه.
افففففففففففففففففففل
مبارک باشه گلم
نومزدونگ رو میگم
دیدی منو و نارنجدونه نمیذاریم آب خوش از گلوت پائین بره(البته برای دستبند) می خوای آگهی بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟























انقدر من گفتم دستبند دستبند
((: آره دیگه بیچارم کردین شما :دی ولی جدی همون شب کلی پرس و جو کردم که باید چیکار کنم؟ (:
ما دختر بدی هستیم آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





خودتی








برو درستو بخون دختر
طنین جونم آپیدم
خوشحالم بهت خوش گذشته
چه دخملی.....
خیلی وقته ازت خبر ندارم بی معرفت .....
خب بیا حداقلکندش آن شو یکم بحرفیم....
سلام


خوبی عزیزم.؟ خسته نباشی
خوبه که بهت خوش گذشته.
منم اینقدر باید بشینم درس بخونم اما نمیخونم. یعنی وقت نمیشه
کلاس میذاری واسه ما؟درس بخونم!


دلم اب شد
جاری کبیر؟؟؟؟؟؟؟؟ ای وللللللل
عکسه جدیدتو با موهای مش نمیذاری؟
نومزدنگ مبارک............کلی دلم برات تنگ شده بود طنین گلی
قربونت بشم میسی
سلام

خیلی خیلی مبارکه
خیلی خوشحالم اولین مطلبی که خوندم توی وبلاگ در مورد ازدواج بود
به منم سر بزن
باعث افتخاره
مرسی
سلام طنین جونی
خدا رو شکر که بهت خوش گذشته