سلام دوستای مهلبونم
منو به خاطر این غیبت طولانیم ببخشید.نمی دونم چرا حس آپ کردن نداشتم.( درسامم مونده)
خب چه خبرا؟ خوش می گذره؟
بهار جونم . نارنجدونه جونم مرسی که انقدر به فکرمین شرمنده اگه نگرانتون کردم.
یکشنبه ۸/۲ بازم مهمون داشتیمممممممم.خب من می خواستم با بهار و الهه برم بیروووون ولی نشد.منم غصه دار شدمممم.
خدا رو شکر مهمونامون کسایی بودن که واسه من خیلی عزیزن ( دختر خاله های عزیزم) وگرنه خیلی غصه دار می شدم.خلاصه بچه ها اومدن و کلی دور هم خوش گذروندیم. قابل ذکر است که دختر خاله کوچیکم حدودا دو هفته پیش نامزد کرده و نامزدشم اومده بود.
شام ماکارونی درست کردم ( غذای مخصوص سر آشپز) خیلی راحته خب! بعدشم با سالاد شیرازی و ماست و خیار و از این حرفا. خوش گذشت.
نامزد دختر خالم تا ۱۱.۵ نشست بعد رفت خونشون ماهم حدودا ۱۲ همه اومدیم توی هال خوابیدیم ( اتاق خوابمون به طور وحشتناکی گرم بود) من سر صبح دیدم دارم له می شم از تنگی جا عسلی رو بیدار کردم می گم من می رم رو تخت می خوابم.اون بیچاره هم تو حالت خواب و بیداری گفت برو! خب مگه مرض داری؟؟؟؟؟؟؟؟ واسه چی اون بچه رو بیدار می کنی؟
خلاصهههههه صبحم پا شدیم یه صبحانه مفصل خوردیم و رفتیم خونه مامان بزرگ بنده .
بعداز ظهر بچه ها می خواستن برن پارک ولی ما جایی دعوت بودیم و برگشتیم خونه عسلی جونم کولر رو راه انداخت منم مثل یه خانوم کدبانووووو آب هویج گرفتم و بعد از تموم شدن کار عسلی هویج بستنی نوش جان فرمودییییم!
فکر کنم تا چند وقت دیگه بشم صد کیلو....
بعدشم رفتیم خونه فامیلمون مهمونیییی .
حالا حتما همتون می گین این چرندیاتی که گفتی چه ربطی به موضوعی که اون بالا نوشتی داشت؟ خب حالا عرض می کنم خدمتتون!:
اول بگم که عسلی اینا سه تا برادرن و خدا رو شکر خواهری ندارن.عسلی من از همشون کوچیکتره که متولد سال ۱۳۶۴ می باشد...
داداش بزرگ بزرگه عسلی توی مهر ماه (مهر ۸۶) نامزد کرد اونموقع اوج فشارای عصبی من و عسلی بود خیلی داغون بودیم به خاطر دوری از هم وقتی اونا نامزد کردن ما دیگه داشتیم می مردیم از غصه.خب ما هم می خواستیم با هم باشیم دیگههه.خلاصه انقدر کلید کردیم تا مامان بابای بیچاره عسلی در تاریخ ۲۸/۹ اومدن بله برون و در تاریخ ۲۹/۹ ما نامزد کردیم و این در حالی بود که ۷/۱۰ عروسی داداش بزرگه بوووود.فکر کن! ما چقده حسودیمممممم
یعنی داداش بزرگ بزرگه و جاری بزرگ بزرگه در عرض ۲ ماه کهنه شدن و ما شدیم تازه عروس و داماد.آخ چه حالی می ده رو کم کنی!!!!! ولی از آنجایی که دست بالای دست بسیار است داداش وسطی به صرافت افتاد تا روی مارو کم کنه و انتقام بگیره اینه که ۱۵/۲ بله برونشهههههههههههه و ۲۵/۲ نامزدیش .یعنی ما در کمتر از دو ماه کهنه شدیممممم!
نمی خوااااااااام.
دیروز زنگ زده به موبایلم میگه : چطوری عروس کهنه؟؟؟؟؟
می گم عسلییییییییی نمی خواااااااااام به این زودی ما کهنه شدیییییییییم.
ولی به جاش دیشب همه بهمون گفتن: هر کس جای خودشو داره شما کهنه نشدین
به عسلی نوشت: عسلی من عشق من عمر من نمی دونم به چه زبونی ازت تشکر کنمممم.جیگرم خیلی گلی به خداااااااا ازت ممنونم که وقتی مهمون داریم انقدر کمکم می کنیییی.مرسییییی که نمیذاری من به ظرفا دست بزنم.عزیزمممممممم خیلی ماهی به خدا.کوچولوی من گاهی وقتا خیلی می ترسم می ترسم از اینکه جبر روزگار منو تو رو از هم جدا کنه اونوقت من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟ ولی تو می گی غصه نداره که هیچی نمی تونه من و تورو از هم جدا کنه چون من و تو روحمون بهم پیوند خورده...
پ ن ۱ : دیشب انقده حال داد توی اتاق خودمون روی تخت خوابیدیم زیر باد کولر تازشم سردمون شد رفتیم زیر پتوووو.ای جونمممممممم
پ ن ۲ : من خیلی خوشحالم چون به زودی نامزدی و عروسی و گیلیلیلیلییییییییییییییی .
پ ن ۳ : احتمالا شنبه مامان بابای عسلی به همراه داداش وسطی میان تهران ....
خوب شد اومدی دختر . نترس هیچ چیز از هم جداتون نمیکنه
چرا دعوام می کنی؟ )):
خوب می بینم که داری عروس دست دوم میشی ها
ولی نگران نباش عزیزم تو همیشه عروس نو میمونی چون خیلی خانومی من هنوز بعد از ۴ سال عروس نو هستم
چون برادر شوهرهام هنوز ازدواج نکردن مامانشون قصد نداره برای اونها زن بگیره چون همین یکیش برا هفت پشتشون بسته
سلام بر عروس خانواده ی عسلیان!
کجا بودی نو عروس؟
تا وقتی نرن سر خونه زندگیشون تو عروس تر از همه ای
راستی میگم بنده خدا پدر خانواده ی عسلیان چقدر باید پول عروسی خرج کنن
خیلی بامزه بود که زودی بعد برادر بزرگه نامزد کردین
یعنی آفرین کار خوبی کردین
آره بنده خدا باباشون دیگه معروف شده همه می خوان برن دم خونشون دخیل ببندن ((:
به به به به به به به به به به به..........
طنینی گل گلاب....
بابا می گفتی یه بوفالویی ماموتی چیزی می کشتیم جلو پات خوشگله.....
سلام . از اینکه خوشحالی و شارژی خوشحالم . همین .
دوستت دارم با صداقت بی نهایت و آرزوی اینکه همیشه با عسلیت خوب خوب خوب باشی .
ایول به ولت خانمی تو همیشه آبدیتی جیگر نگران نباش New
[بوسه]الهی قربونت شم چه جالب نارنجی منم متولد 64 هستش شوهرامون همسن بیدن ای جوووووووووووووووووون چقده بال حال اتفاقا من خوشم میاد بعد عروسیمون عروسی باشه خیلی خوبه چون عروس میتونه کلی به خودش برسه و جیگولی بره عروسی فکر کنم بعد عروسی ما تازه عقد رسمی اون جاریم زهرا باشه [نیشخند]منم دووووووووووووووست دارمااااااااااااااااااااااااااوای کولر تو خونه اجازه نمیدن کولر روشن کنم میگن سرده کولر که هیچی پنکه هم نمیزارن[بوسه]قربونت شم خنکی نوش جونت و عشقتون همیشه پایدار حسبی زندگی کن
سلام عروس خانم .. ایشلا که همیشه عروس نو میمونی خانمی...
خانمی من آپم... راستی شما با تبادل لینک موافقید؟ اگه موافقید خبرم کن... فدات... کامرو باشی
انقده که بی مهرفت بودی نگفتی دزی هم اینهمه نگرا بود بیست بار اومد پیغام گذاشت کجایی
تازشم عروسیای نو مبارک
خسته نباشی اینهمه مهمون داری کردی
تازشم خودت متولد چندی؟؟؟؟
اگه دوست داشتی
بهدشم خوش باشی همیشه
فربونت برم مننننننننن.عزیزمممممممم.راست می گی منو ببخش .باشه؟ :* منم متولد ۶۴ هستم.با عسلی هم سنیم
سلام عزیزم ..من هم شما را لینک کردم
عاشقیت خیلی نازههههه .........
همیشه شاد باشیددددددددد
ممنونم سیما جون
سلام عروس کهنه
دقیقا درکت میکنم
چون منم بعد از ۷ ماه کهنه شدم
ولی من چون راهم دوره عزیزترمممممممم
همون مصداق دوری و دوستیه هااااااا
سلام عزیزم
خیلی دلم گرفت ندیدمت
اما خوشحالم به توام خوش گذشته
عروسیم خوش بگذره
واسه ما که فقط تو عروس کوشولویی
سلام سلام طنین جونمممممممممممم
خوبی عسل خانوم مهربون خودم؟؟؟؟
صبت بخیر مهربون خانوم.....
خوش گذشت اخر هفته؟؟؟؟
سلام بهار گلی آره حسابی خوش گذشت جیگرم
تنبل خانووووووووم کجایی پس؟؟؟
تنبل خانوم رفته پیشواز مامان بابای عسلیش جهت تکمیل امر پاچه خواری فامیل شوور....
نه طنینم؟؟؟
اوهوووووووم
بیا دیگه تنبل خانوم
دعوام نکنیییییییییین.میاااااام چشم