.... خلاصه عسلی جونم اومد و بعدش کلی عیدی گرفتیم و حال کرده بیدیم بعدش رفتیم پیش مامان بابای عسلی و ناهار خونه عمه جون و بعدش خونه دایی جونو خلاصه که اول و دوم عید گذشت .( تو این یکی دو روز عسلی من حالش زیاد خوب نبود فداش بشم من معدش درد می کرد که همه اذیت می کردن می گفتن مال اکسپرس (استرس) قبله عروسیه) روز سوم من با مامان رفتم آرایشگاه واسه اصلاح و برداشتن ابرو اونجا کلی عروس دیدم انقده باحال بوووووووود تازه با عروسای فرداشم که مثل من اومده بودن واسه اصلاح دوست شدم یه خانومه بود که یه ظرف رنگ درست کرده بودو رو ابروی همه عروسا می ذاشت خلاصه واسه اولین بار ابروهامو رنگ کردم و کلی تغییر کردم چون حدودا دو ماه بود که دست به ابروهام نزده بودم.خیلی صورتم باز شده بود.شبش که عسلی اومد خونمون ازم مدارکو واسه عقد بگیره گفت طنین زشت شدییی.نامرد حالمو گرفت ولی خودم می دونستم که خوشگل شدم که ! سوم شب دیر وقت خوابیدم و چهارم صبح ساعت ۷ بلند شدم قرار بود ساعت ۸ آرایشگاه باشم عسلی اومد دنبالم اول رفتیم تاج و تورو گرفتیم بعدشم رفتیم دم در آرایشگاه .هنوز باز نکرده بودن !!! حدودا یک ربع تو ماشین نشستیم تا سیما ( آرایشگری که قرار بود آرایشم کنه) اومد و درو باز کرد و ما هم رفتیم تو ..سایلمونو جمع و جور کردیم سیما اومد رو صورتمون ماسک گذاشت حدودا نیم ساعت بعد اکثر آرایشگرا اومدن من رفتم زیر دست سامی تا موهامو درست کنه و انصافا خیلییییییی عالی درست کرد وقتی موهامو شینیون کرد و تاج و تورمو وصل کرد انقده تغییر کرده بودم که همه بهم می گفتن چقدر تغییر کردیییییییییی! منم حال می کردم.بعدش رفتم زیر دست سیما خانومه بد اخلاق تا آرایشم کنه از اول بهش گفتم می خوام آرایشم ملایم باشه .بگذریم که پدرم در اومد تا مژه مصنوعی رو وصل کردو چشمامو آرایش کرد.وقتی آرایشم تموم شد و خودمو تو آینه نگاه کردم یه لحظه جا خوردم از آرایشم بدم اومد حالم گرفته شد زنگ زدم عسلی گفتم عسلی آرایشمو دوست ندارم عسلی هم کلی دلداریم داد .ولی هر کس منو می دید میگفت چه خوشگل شدی.کم کم اون احساسم از بین رفت و دیدم که خوشگل شدمممممممم! بعدش ناخنامو درست کردنو لباسامو پوشیدمو نشستم منتظر عسلییییییییییییییییییییی.وای خدا پس چرا این عسلی من نمیاد.بالاخره ساعت یک آقا داماد تشریف فرما شدن بعد از کلی عیدی دادن به این و اون سوار ماشین شدیم من توی اون لحظه انقدرررررر خسته بودم که اگه ولم می کردن همونجا می خوابیدم.
با عکاسمون رفتیم باغ و کلییییییییییییییییییییییییییی عکس گرفتیمممممممممم جانمان در آمدد.ولی انصافا عکسای قشنگی می گیره.بعدشم رفتیم آتلیه و خلاصهههههههههه ساعت ۷ شب ما تازه راه افتادیم به سمت سالن عروسییییییی.توی راه انقده باحال بوووووووود همه واسمون بوق بوق می کردن واسمون دست تکون می دادن خیلی جالب بود با عسلی کلی حال کردیمممممممم.
رسیدیم سالن مامان باباها اومدن استقبالمون احساس عجیبی داشتم توی مراسم عقد داشتیم از خستگی تلف می شدیم تا اینکه ارکسترمون شروع کرد به زدن و خوندن واییییی نمی دونین انگار تمام خستگیام از بین رفت باورتون نمی شه من و عسلی از اول تا آخر وسط بودیم اصلا رو صندلیمون ننشستیم خیلی عالی بود خیلیییییییییییییییییی.واقعا خوشحالم که عروسیمون انقدر عالی برگزار شد.از مامان جونیا و بابا جونیا ممنونیمممممممممممم.
کلی شاد باش جمع کرده بیدیم.تانگو رقصیدیممممممممممم(عسلی موقع رقص تانگو می گفت طنین می کشمتتتتتت بذار بریم خونه ) منم با نیش باز به رقصم ادامه می دادم.
خلاصه که خیلی عالی بود جای تک تکون خالی بیددددددد.
دوستتون دارم دوستای مهربونمممممممممممم.
سلام طنین بانو جوووون
مبارکه خانومی
آرایشگاه کجا رفتی
چقدر ماجراهایی که نوشتی شبیه نوشته های منه !!!!!! چقدر وجه اشتراک
بازم بیا بنویس
زووود باش
سلام هانی جونمممم .آره گلم جالبه .خب منم فهیمه رفته بودم دیگه گلم
چه بامزه نوشته های تو مثل هانیست .
مبارک باااااااشه


به سلامتی خانومی
خوشبخت بشین
دعا کن ما هم زودی خونه دار شیم و عروسی کنیم
میسی الهه جونم.چشم عسیسممممممممممممممم حتمااااااا.الهی شمام خوشبخت بشین مادر!
سلام طنین عزیزممممممممممممم..


چطوری خانمی عروسی نانازی خودم..
چه عجب عروس خانم بلاخره تشریف فرما شدن..
ما که از بس اومدیم وبلاگتو و دیدیم هنوز نیومدی دیگه داشتیم کم کم نگران می شدیم..
تبریک می گم عزیزم..امیدوارم همیییییییییییشه با هم باشین و مال هم..
شاد باشی خانومی..قربونت برم..فعلا
سلام فیروزه جونممممممممم.مرسی عسیسم که سر زدی .فدات شم لطف داری خانومی
سلام عروس خانووووووووووووووووووووووومی چه شانسی دارماااااااااا میبینی اکونتم گل کرده تموم نمیشه هه هه خووووووووووش شانسی تو منو هم گرفته چه با حال ماجراهای تو و هانی خیلی شبیه هم بودش
مخصوصا اسم آرایشگره سمیا خانومه
هه هه
خیلی باحال بود راستی شما قبل عقد صیغه بودین یا نه اصلا قبل عقد به هم محرم نبودین؟؟؟؟؟؟
ایشالله که خوشبخت بشی خانوممممممممممممممی گل
قربون نارنجدونه جونم بشم الهیییییییییییییییییییییییییییی.آره بابا من و هانی یه جا رفته بودیم آرایشگاه تازه آرایشگرمونم یکی بود دیگه :دی .نه جیگر ما کلا ۳ ماه نامزد بیدیم و صیغه محرمیت هم نخونده بیدیم
سلام عروس خانووووووووووووووووووووووومی چه شانسی دارماااااااااا میبینی اکونتم گل کرده تموم نمیشه هه هه خووووووووووش شانسی تو منو هم گرفته چه با حال ماجراهای تو و هانی خیلی شبیه هم بودش
مخصوصا اسم آرایشگره سمیا خانومه
هه هه
خیلی باحال بود راستی شما قبل عقد صیغه بودین یا نه اصلا قبل عقد به هم محرم نبودین؟؟؟؟؟؟
ایشالله که خوشبخت بشی خانوممممممممممممممی گل
سلام عروس خانم
یه عالمه تبریک میگم خوشبخت بشید
بااجازه لینکتون کردم /موافقی باتبادل لینک؟
سلام بهار خانومی.مرسی که سر زدی عزیزم .ممنون منم می لینکمت جیگر
تبریک
امیدوارم همیشه با هم خوشبخت و عاشقانه زندگی کنید عسیسم
میشه برای ما هم دعا کنید آیا؟؟؟
راستی عروس خانوم چه مدلی درستت کرده بود؟؟؟
برنز یا سفید؟؟؟؟
ببخشیدا من فضولی می کنم شاید یه خبرایی بشه... دارم اطلاعات جمع می کنم
مواظب خودت و عسلیت باش
سلاممممممممممممممممممم دزی جونممممممممممممم.مرسی گلمممممممممممممممم
به بهههههههههههههههههههههههههههه مبارکهههههههههههههههه :دی حالا کی شیرینی می خوریم انشاالله؟
والا منو سفید درست کرده بود البته خیلی سفیدم نه شاید یکی دو درجه از پوست خودم روشنتر .
فدات بشمممممممممممممم.موفق باشی جیگرررررررر