اون روز حرفای عسلی خیلی روی من تاثیر گذاشت و از اون روز بود ه تصمیم گرفتم رابطمو با کامران قطع کنم . واسم سخت بود ولی عسلی خیلی کمکم می کرد مواقعی که کلاس نداشتیمم توی چت دلداریم می داد و راهنماییم می کرد.
بعد از کامران من نسبت به همه پسرا بد بین شده بودم به عسلی می گفتم من از همه پسرا بدم اومده همشون مثل همن ( الهی بمیرم براش) دلداریم می داد یکبارم ناراحت شد و گفت طنین لطفا منو با بقیه پسرا مقایسه نکن ! من هیچوقت قصد سو ء استفاده از هیچ دختری رو نداشتم .... بعد از چند وقت رابطه من و عسلی صمیی تر شد هر روز توی نت با هم چت می کردیم و روز شماری می کردیم تا موقع کلاسا بشه ( آخه کلاسای ما نیمه حضوریه و ماهی یکی دوبار کلاس داریم) و بتونیم همو ببینیم.خیلی خیلی با هم صمیمی شده بودیم دیگه کم کم دادشی داشت جاشو می داد به عسلی اسفند ماه ۸۴ بود که من نشستم به طور جدی با عسلی صحبت کردم و گفتم ما باید رابطمونو مشخص کنیم . هی میگفت طنین من نمی تونم به تو قول بدم می ترسم بعدا نتونم به قولم پایبند باشم .من می ترسم . من شرایطشو ندارم و ... خیلی باهاش حرف زدم اون روزا کارم شده بود گریه و گریه تا اینکه بالاخره ۲۰ اردیبهشت ۸۵ عسلی زنگ زد خونمونو گفت طنین من خیلی فکر کردم . دلم پیش توا بیا به هم قول بدیم که تا همیشه با هم باشیم و تلاش کنیم تا بتونیم هر چه زودتر به هم برسیم.من تا چند دقیقه توی شوکککککککک بودم. خوشحال بودم . متعجب بودم .هیجان زده بودم؟!!! خلاصه ۲۰ اردیبهشت ۸۵ شد روز آغاز عشق ما . ۲۹ آذر ۸۶ منو عسلیم با هم نامزد کردیم و ۴ فروردین ۸۷ برای همیشه مال هم می شیم
اولللللللللللللللللم هورا من قبلی رو خوندماااااااااااا حالا برم اینم بخونم
قفونت بشم منننننننننننننننننننننننننننننن :*
چه با حال من قبلا فقط میتونستم یه نظر بزارم تازشم اسمیلی ها هم نبودن که
دیدی گفتم اسمایلی می زارمم . البته مستانه جونم کمکم کرد .
چه کار میکنی عروس خانوم خوشبخت سرت حسابی شلوغه ۶ تا دیگه بخوابی بلند شی عروس میشی
اوهووممممممممممممم .۶ روز دیگه عروس می شممممممممممممممممم. :دی دلم می خواد بوس بوسیت کنم نارنجدونه جونمممممممممممممممممممم .ماچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ
سلام طنین خانوم گل . شطوری علوس خانوم ؟
آره عزیزم همون خانومی هستم !
من تمام پستاتو میخوندم ها ! خوشحالم که بالاخره به عشقت میرسی .
برای منم دعا کن باشه ؟
آنلاینی طنین جون ؟
آره گلم آنلاینم